ماجرای جان دادن « غاصب اول »
إلى عبد الرحمن بن غنم الأزدی حین مات معاذ بن جبل و کان أفقه أهل الشام و أشدهم اجتهادا- قال مات معاذ بن جبل بالطاعون- فشهدته یوم مات و الناس متشاغلون بالطاعون- قال و سمعته حین احتضر و لیس معه فی البیت غیری- و ذلک فی زمن خلافة عمر بن الخطاب فسمعته یقول ویل لی ویل لی- فقلت له مم قال من موالاتی عتیقا و عمر على خلیفة رسول الله ص و وصیه علی بن أبی طالب ع فقلت إنک لتهجر- فقال یا ابن غنم هذا رسول الله ص و علی بن أبی طالب ع یقولان أبشر بالنار و أصحابک- أ فلیس قلتم إن مات رسول الله زوینا الخلافة عن علی بن أبی طالب ع فلن تصل إلیه- فاجتمعت أنا و أبو بکر و عمر و أبو عبیدة و سالم مولى حذیفة قال قلت متى یا معاذ قال فی حجة الوداع- قلنا نتظاهر على علی ع فلا ینال الخلافة ما حیینا- فلما قبض رسول الله ص قلت لهم أکفیکم قومی الأنصار و اکفونی قریشا ثم دعوت على عهد رسول الله على هذا الذی تعاهدنا علیه- بشر بن سعد و أسید بن حصین فبایعانی على ذلک- قلت یا معاذ إنک لتهجر فألصق خده إلى الأرض- فما زال یدعو بالویل و الثبور حتى مات.(13)
دیلمی روایت کرده است: (هنگامی که غاصب اول در حال جان دادن بود) آه و واویلا می کرد: « غاصب دوم » به او گفت: ای خلیفه رسول خدا چرا چنین می کنی؟ « غاصب اول » گفت: این رسول خدا صلی الله علیه و اله به همراه علی بن ابیطالب علیه السلام است که مرا بشارت به جهنم می دهند و با ایشان آن صحیفه ای است که در خانه کعبه بر آن هم پیمان شدیم (که مربوط به توطئه قتل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در شب عقبه بود) و پیامبر صلی الله علیه و اله میفرماید: همانا به عهد خود وفا کردی و بر ولی خدا خروج نمودی پس بشارت بر تو و رفیقت در پایین ترین درکات جهنم. « غاصب دوم » گفت:...بگو لااله الا الله. « غاصب اول » گفت: نمیگویم و هیچگاه نیز نمیتوانم بگویم تا این که در جهنم وارد و داخل تابوت شوم. وقتی اسم تابوت را برد گمان کردم هذیان می گوید: از این رو گفتم: کدام تابوت؟ گفت:تابوتی از آتش که با قفل آتشین بسته شده که در آن دوازده نفرند من و این رفیقم و...سپس صورتش را به زمین چسباند و پیوسته آه و واویلا می کرد تا جان داد.
[13] ارشادالقلوب : ص 392