عَن مَولانا الامام الصَادق علیه السلام : کانت صَهّاک جاریه و کانت ذات عَجٌز و کانت ترعی الابل . کانت من حبشه و کانت تمیل الی النکاح . فنظر الیها نٌفَیل ـ جدّ فلانی ـ فهویَهَا و عَشَقَها مِن مَرعَی الابل فَوَقَعَ علیها فَحَملتَ منه بالخَطّاب . فلمّا ادرک البلوغ نظر الی امه صهاک فاعجبه عَجٌزها. فوثب علیها فحملت منه بحَنتَمه . فلما ولدتها خافت من اهلها فجعلتها فی صوف و القتها بین احشام مکه ، فوجدها هشام بن مغیره بن ولید فحملها الی منزله و رباها و سماها بالحنتمه و کانت مشیمه العرب من ربی یتیما یتخذه ولدا ، فلما بلغت حنتمه نظر الیها الخطاب فمال الیها و خطبها من هشام فتزوجها فاولد منها فلانی. کان خطاب اباه و جده و خاله و کانت حنتمه امه و اخته و عمته.(1)
امام صادق علیه السلام فرمودند : صهّاک جاریه و کنیز بود و صاحب عقب و باسن بزرگی بود ،روزی مشغول چرانیدن شترها بود . اصل او حبشی بود و میل به مباشرت و نزدیکی داشت. پس چشم نفیل پدر بزرگ « غاصب دوم » به او افتاد و شیفته باسن او گشت و در چراگاه با او نزدیکی و زنا نمود. پس او هم آبستن به خطاب شد. وقتی خطاب به دنیا آمد و بزرگ شد و به حد بلوغ رسید، یک نگاهی به مادر خود صهّاک کرد. پس باسن بزرگ مادر را پسندید و از آن متعجب شد در این هنگام بر روی مادر قرار گرفت. پس مادرش آبستن شد به دختری به نام حنتمه. صهاک از اهل خود ترسید و او را در میان پارچه پشمی قرار داد و او را بین چهار پایان مکه انداخت. در این هنگام هشام بن مغیره بن ولید او را یافت و به منزل خود برد و او را بزرگ نمود و نام حنتمه را برای او انتخاب کرد. و در میان عرب رسم بوده که هر کس یتیمی را بزرگ کند او را فرزند خود میخواند. وقتی حنتمه بالغ شد، خطاب به او نظر کرد و میل به سوی او پیدا کرد و از هشام او را خواستگاری نمود و با او ازدواج کرد و « غاصب دوم » از او متولد شد. خطاب، پدر « غاصب دوم » و جد او و دائی او است و حنتمه مادر او و خواهر او و عمه او بوده است.
[1] بحار الانوار : ج 31 ، ص 99