وبلاگ تبری

احادیث اهل بیت اطهار علیهم السلام در مورد « غاصب اول » و « غاصب دوم » و دختر غاصب اول

وبلاگ تبری

احادیث اهل بیت اطهار علیهم السلام در مورد « غاصب اول » و « غاصب دوم » و دختر غاصب اول

۱۳ مطلب با موضوع «احادیث در مورد غاصب دوم» ثبت شده است

عَن مَولانا الامام الصَادق علیه السلام : کانت صَهّاک جاریه و کانت ذات عَجٌز و کانت ترعی  الابل  . کانت من حبشه  و کانت تمیل الی النکاح . فنظر الیها نٌفَیل ـ جدّ فلانی ـ فهویَهَا و عَشَقَها مِن مَرعَی الابل فَوَقَعَ علیها فَحَملتَ منه بالخَطّاب . فلمّا ادرک البلوغ نظر الی امه صهاک فاعجبه عَجٌزها. فوثب علیها فحملت منه بحَنتَمه . فلما ولدتها خافت من اهلها فجعلتها فی صوف و القتها بین احشام مکه ، فوجدها هشام بن مغیره بن ولید فحملها الی منزله و رباها و سماها بالحنتمه و کانت مشیمه العرب من ربی یتیما یتخذه ولدا ، فلما بلغت حنتمه نظر الیها الخطاب فمال الیها و خطبها من هشام فتزوجها فاولد منها فلانی. کان خطاب اباه و جده و خاله و کانت حنتمه امه و اخته و عمته.(1)

 

امام صادق علیه السلام فرمودند : صهّاک جاریه و کنیز بود و صاحب عقب و باسن بزرگی بود ،روزی  مشغول چرانیدن شترها بود . اصل او حبشی بود و میل به مباشرت و نزدیکی داشت. پس چشم نفیل پدر بزرگ « غاصب دوم » به او افتاد و شیفته‌ باسن او گشت و در چراگاه با او نزدیکی و زنا نمود. پس او هم آبستن به خطاب شد. وقتی خطاب به دنیا آمد و بزرگ شد و به حد بلوغ رسید، یک نگاهی به مادر خود صهّاک کرد. پس باسن بزرگ مادر را پسندید و از آن متعجب شد در این هنگام بر روی مادر قرار گرفت. پس مادرش آبستن شد به دختری به نام حنتمه. صهاک از اهل خود ترسید و او را در میان پارچه پشمی قرار داد و او را بین چهار پایان مکه انداخت. در این هنگام هشام بن مغیره بن ولید او را یافت و به منزل خود برد و او را بزرگ نمود و نام حنتمه را برای او انتخاب کرد. و در میان عرب رسم بوده که هر کس یتیمی را بزرگ کند او را فرزند خود می‌خواند. وقتی حنتمه بالغ شد، خطاب به او نظر کرد و میل به سوی او پیدا کرد و از هشام او را خواستگاری نمود و با او ازدواج کرد و « غاصب دوم » از او متولد شد. خطاب، پدر « غاصب دوم » و جد او و دائی او است و حنتمه مادر او و خواهر او و عمه او بوده است.


[1] بحار الانوار : ج 31 ، ص 99  

قال الصادق علیه السّلام: إن لنا حقّا ابتزه منّا معادن‏ الابن.(4)

 

امام صادق علیه السلام فرمودند : ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺣﻘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻌﺪﻧﻬﺎﯼ ﺍﺑﻨﻪ ﻭ ﻟﻮﺍﻁ ﺑﻮﺩﻧﺪ.


[4] ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار : ج ‏3 ، ص 204 ؛ شجرة طوبى: ج 1 ، ص 69 ؛ ﺯﻫﺮ ﺍﻟﺮﺑﯿﻊ : ﺹ 247

عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: دخل رجل على أبی عبد اللّه علیه السلام فقال: « السلام علیک یا أمیر المؤمنین » فقام على قدمیه فقال: مه! هذا اسم لا یصلح إلّا لأمیر المؤمنین سمّاه به، و لم یسمّ به أحد غیره فرضی به إلّا کان منکوحا و ان لم یکن به ابتلى و هو قول اللّه فی کتابه «إن یدعون من دونه إلّا إناثا و ان یدعون الّا شیطانا مریدا».(5)

 

شخصی بر امام صادق علیه السلام وارد شد. و گفت: سلام بر تو ای امیرالمومنین ! امام صادق علیه السلام ناراحت شدند و فرمودند: همانا این اسم تنها مختص مولا امیرالمونین علی بن ابیطالب علیه السلام است و هیچ کس صلاحیت آن را ندارد. و کسی راضی نمی شود  او را امیرالمونین خطاب کنند مگر اینکه مابون (اهل لواط دادن) باشد! و اگر ابنه ای (مبتلا به لواط دادن) نباشد به آن مبتلا می شود. و این قول خداوند است که میفرماید: إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً.  یعنی: نمی خوانند جز خدا مگر مفعولها (مادگانی) را، و نمی خوانند مگر شیطان بی فائده را.



[5] بحارالانوار : ج ۳۷ ، ص۳۳۱ ؛ مستدرک الوسائل : ج ۱۰ ، ص۴۰۰

«إنّ أنْکَرَ الْأصْوَاتِ لَصَوْتُ الحَمیِرِ»(6)  قال: سأل رجل من أمیرالمؤمنین علیه السلام، ما معنی هذه الحمیر؟ فقال أمیرالمؤمنین علیه السلام: الله أکرم من أن یخلق شیئاً ثم ینکره، إنّما هو زریق و صاحبه فی تابوت من نار فی صورة حمارین، اذا شهقا فی النار انزعج أهل النار من شدّة صراخهما.(7)

 

در تفسیر آیه شریفه (إنّ أنْکَرَ الْأصْوَاتِ لَصَوْتُ الحَمیِرِ)(بدترین صداها ، صدای خر است) ، مردی از امیرمؤمنان علیه السلام پرسید منظور از «حمیر» در این آیه چیست؟ امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: خدا بزرگوارتر از آنست که چیزی را خلق کند و آن را زشت و ناخوشایند شمارد، بدرستیکه «حمیر» کنایه از آن دو (غاصب اول و غاصب دوم) است که بصورت دو الاغ در تابوتی از آتش قرار دارند و هنگامیکه که آن دو در آتش ـ از شدت عذاب ـ  صدای الاغ در می آورند ، از ناله و استغاثة آنها، اهل آتش متأذی و بی‌قرار می‌شوند.


[6] لقمان : 19
[7] بحارالانوار : ج 30 ، ص 276 و 277 ؛ مشارق الانوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام : ص 70-79

در کتاب ریاض الایمان روایت شده که روزی « غاصب دوم » در راهی میرفت ناگهان به ابلیس بر خورده از او پرسید که ای شیطان ای برادرم به کجا میروی؟ و همیشه تو در همه جا مصاحب من بودی و حال داری اینگونه بی توجه از کنارم عبور میکنی؟ شیطان گفت پیش رسول اکرم صلی الله علیه وآله بودم که توبه کنم. آن حضرت فرمود توبه ی تو وقتی مقبول میشود که بروی و به قبر آدم سجده کنی و الان هم تعجیل دارم تا بروم و سجده کنم. « غاصب دوم » تا این سخن را شنید گفت افسوس که اعتقاد من از تو فاسد شد و من فکر میکردم که تو غیرت و حمیت داری در شیطان بودنمان. وقتی که آدم زنده و جلویت بود و آن وقت حسن صورت داشتی و از اقربین خدا بودی طغیان کردی و غرورت اجازه نداد سجده کنی حال میخواهی بر قبر و مرده ی آدم سجده کنی؟ اکنون که اعضایش نابود و رمیم شده؟ شیطان از سخن خود بازگشت و خطاب به « غاصب دوم » گفت : لعنت خدا بر تو ای ضال ، من هزاران هزار را گمراه نمودم ولی تو مرا اکنون از راه بدر کردی.(8)



[8] انساب النواصب : ص 273

عن أبان بن أبی عیاش، عن سلیم بن قیس الهلالی، عن أمیر المؤمنین علیه السلام - فی حدیث طویل -: ولقد قال لاصحابه الاربعة - أصحاب الکتاب - الرأی - والله - أن ندفع محمدا برمته ونسلم، وذلک حین جاء العدو من فوقنا ومن تحتنا. فقال صاحبه: ولکن  نتخذ صنما عظیما فنعبده لانا لا نأمن من أن یظفر ابن أبی کبشة فیکون هلاکنا، ولکن یکون هذا الصنم لنا زخرا فإن ظفرت قریش أظهرنا عبادة هذا الصنم وأعلمناهم أنا کنا لم نفارق دیننا، وإن رجعت دولة ابن أبی کبشة کنا مقیمین على عبادة هذا الصنم سرا، فنزل جبرئیل علیه السلام فأخبر النبی صلى الله علیه وآله، ثم خبرنی رسول الله صلى الله علیه وآله به بعد قتلی ابن عبد ود، فدعاهما، وقال: کم صنما عبدتما فی الجاهلیة ؟ !. فقالا: یا محمد ! لا تعیرنا بما مضى فی الجاهلیة. فقال: کم صنما تعبدان یومکما هذا ؟. فقالا: والذی بعثک بالحق نبیا ما نعبد الله منذ أظهرنا لک من دینک ما أظهرنا. فقال: یا علی ! خذ هذا السیف فانطلق إلى موضع کذا.. وکذا فاستخرج الصنم الذی یعبدانه فاهشمه، فإن حال بینک وبینه أحد فاضرب عنقه، فانکبا على رسول الله صلى الله علیه وآله، فقالا: استرنا سترک الله. فقلت أنا لهما: اضمنا لله ولرسوله أن لا تعبدا إلا الله ولا تشرکا به شیئا. فعاهدا رسول الله صلى الله علیه وآله على ذلک، وانطلقت حتى استخرجت الصنم فکسرت وجهه ویدیه وجزمت رجلیه، ثم انصرفت إلى رسول الله صلى الله علیه وآله، فو الله لقد عرف ذلک فی وجوههما علی حتى ماتا.(9)

 

حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند :در جنگ با کفار ما در محاصره شدید دشمنان بودیم  .« غاصب دوم » به بقیه همد ستان خود گفت : باید محمد را تحویل دشمن بدهیم تا جان سالم بدر بریم  .« غاصب اول » گفت : نه بایستی بتی بزرگ همراه داشته باشیم و بپرستیم تا اگر قریش بر مسلمانان پیروز شد بت خویش را ظاهر کنیم و بگوییم : ما دست از بت پرستی بر نداشته ایم ، و اگر مسلمانان پیروز شدند مخفیانه بت را می پرستیم . جبرئیل مطلب را  برای پیامبر صل الله علیه و آله بازگو کرد. حضرت - پس از کشته شدن عمرو بن عبدود – « غاصب اول » و « غاصب دوم » را احضار کرد و از آنها پرسید :‌ شما در زمان جاهلیت چند بت پرستیده اید ؟ گفتند : ما را ملامت نکن به آنچه در زمان جاهلیت گذشته است. پیامبر صل الله علیه و آله فرمودند :‌ امروز چند بت پرستیده اید ؟‌ آنها سوگند خوردند که پس از اسلام بت نپرستیده اند . حضرت شمشیری به دست من داد و فرمود : یا علی این شمشیر را بگیر و به فلان موضع رفته و بتی را که این دو می پرستیدند بیرون بیاور و خرد کن ، اگر کسی مانع شد گردن او را بزن . هر دو به پای حضرت افتاده و گفتند : آبروی ما را مبر ....من به آن دو گفتم : ضمانت کنید برای خدا و پیامبرش که جز خدا را نپرستید و به او شرک نیاورید . آنها به پیامبر صل الله علیه و آله قول داند . من رفتم آن بت را بیرون آورده و خرد کردم و بر گشتم . به خدا سوگند تا هنگام مردن آثار ( کینه آن روز ) در چهره آن دو معلوم بود.



[9] بحارالانوار : ج 30 ، ص 332          

عن حریز عمن ذکره عن أبی جعفر فی قول الله: (وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْر)(10) قال: هو الثانی ولیس فی القرآن [شئ] (وقال الشیطان) الا وهو الثانی.(11)

 

در مورد آیه شریفه (وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْر)(شیطان هنگامى که کار تمام می ‏شود می ‏گوید)

عیاشی از امام باقر علیه السلام روایت کرده که حضرت فرمودند: در این آیه و هر کجا در قرآن جمله  قال الشیطان ” است منظور « غاصب دوم » می باشد.


[10] ابراهیم : ۲۲ 

[11] تفسیر عیاشی : ج 2 ، ص 223

عن أبی حمزة الثمالی أنه سئل علی بن الحسین علیهما السلام عنهما فقال: کافران کافر من تولاهما.(12)

ابو حمزه ثمالی از امام سجاد علیه‌السلام در مورد « غاصب اول » و « غاصب دوم » سؤال کرد. امام سجاد علیه‌ السلام فرمودند : هر دو کافرند و هر کسی که آن دو را دوست بدارد کافر است.



[12] بحارالانوار : ج  ۶۹ ، ص 138

عن سلمان (ره) عن امیر المؤمنین علیه السّلام فى خبر مر صدره فى الباب التاسع فى لؤلؤ صفة جنة الدنیا التى اعدها اللّه للمؤمنین فى برزخهم قال فقال لى: یا سلمان أ تحب أن أریک صاحبک فقلت: نعم فحرک شفتیه فرأیت ملئکة غلاظا شدادا یأتون برجل قد جعلوا فى عنقه سلاسل الحدید، و النار تخرج من منخره و حلقه الى عنان السماء و الدخان قد أحاط بتلک البریة و ملئکة خلفه تضربه حتى یمشى و لسانه خارج من خلفه من شدة العطش فلما قرب الینا قال لى تعرفه؟ فنظرته فاذا هو عمر بن الخطاب فقال یا أمیر المؤمنین أغثنى فأنا عطشان معذب فقال امیر المؤمنین علیه السّلام: ضاعفوا علیه العذاب فرأیت السلاسل تضاعفت و الملئکة و النیران تضاعفت فاخذوه ذلیلا صاغرا فقال: یا سلمان هذا عمر بن الخطاب، هذا حاله فانه ما من یوم یمضى من یوم موته الى هذا الیوم الا و تأتى الملئکة به و تعرضه على فأقول لهم: ضاعفوا عذابه فیضاعف علیه العذاب الى یوم القیمة.(14)

 

سلمان رحمه الله گوید که امیرالمومنین علیه السلام به من فرمودند: ای سلمان آیا دوست داری کسی را که با تو معاشرت داشت نشانت دهم ؟ عرض کردم: آری. حضرت لبهایش را تکان دادند. دیدم ملائکه غلاظ و شداد شخصی را آوردند که بر گردن او زنجیرهای آهنین بود. و آتش از بینی و دهان او تا آنجا که چشم من می دید به طرف آسمان می رفت. و دود آن خلق را فرا گرفته بود. و ملائکه ای که پشت سر او بودند او را می زدند تا راه رود و زبانش از شدت عطش از پشت بیرون آمده بود. تا نزدیک به ما شد ، حضرت به من فرمودند: آیا او را می شناسی ؟ آنگاه من نظر کردم و دیدم او فلانی (غاصب دوم) است . او گفت : ای امیرمومنان به دادم برس من تشنه ام و عذاب می شوم . امیرالمومنین علیه السلام امر فرمودند : عذاب او را بیشتر کنید ، دیدم زنجیرها بیشتر شد و ملائکه عذاب و آتش هم بیشتر شدند و او را با ذلت و خواری گرفتند . آنگاه حضرت فرمودند : ای سلمان! این فلانی (غاصب دوم) است . این احوال اوست و همانا از اول مرگش تا امروز روزی نیست مگر اینکه ملائکه او را نزد من می آورند و من به آنها می گویم : عذابش را بیشتر کنید ، پس عذاب بر او بیشتر میشود تا روز قیامت.


[14] لئالی الاخبار : ج 5 ، ص 49

قال امیرالمؤمنین علیه‌السلام : ما عادی احد قوما اشد من معادات فلانی لاهل بیت الرسول (ص).(15)

 

حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند : هیچ کس با هیچ قومی به شدت « غاصب دوم » با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله دشمنی نورزید.



[15] کامل شیخ بهایی : ج ۲ ، ص ۱۳