وبلاگ تبری

احادیث اهل بیت اطهار علیهم السلام در مورد « غاصب اول » و « غاصب دوم » و دختر غاصب اول

وبلاگ تبری

احادیث اهل بیت اطهار علیهم السلام در مورد « غاصب اول » و « غاصب دوم » و دختر غاصب اول

عَن مَولانا الامام الصَادق علیه السلام : کانت صَهّاک جاریه و کانت ذات عَجٌز و کانت ترعی  الابل  . کانت من حبشه  و کانت تمیل الی النکاح . فنظر الیها نٌفَیل ـ جدّ فلانی ـ فهویَهَا و عَشَقَها مِن مَرعَی الابل فَوَقَعَ علیها فَحَملتَ منه بالخَطّاب . فلمّا ادرک البلوغ نظر الی امه صهاک فاعجبه عَجٌزها. فوثب علیها فحملت منه بحَنتَمه . فلما ولدتها خافت من اهلها فجعلتها فی صوف و القتها بین احشام مکه ، فوجدها هشام بن مغیره بن ولید فحملها الی منزله و رباها و سماها بالحنتمه و کانت مشیمه العرب من ربی یتیما یتخذه ولدا ، فلما بلغت حنتمه نظر الیها الخطاب فمال الیها و خطبها من هشام فتزوجها فاولد منها فلانی. کان خطاب اباه و جده و خاله و کانت حنتمه امه و اخته و عمته.(1)

 

امام صادق علیه السلام فرمودند : صهّاک جاریه و کنیز بود و صاحب عقب و باسن بزرگی بود ،روزی  مشغول چرانیدن شترها بود . اصل او حبشی بود و میل به مباشرت و نزدیکی داشت. پس چشم نفیل پدر بزرگ « غاصب دوم » به او افتاد و شیفته‌ باسن او گشت و در چراگاه با او نزدیکی و زنا نمود. پس او هم آبستن به خطاب شد. وقتی خطاب به دنیا آمد و بزرگ شد و به حد بلوغ رسید، یک نگاهی به مادر خود صهّاک کرد. پس باسن بزرگ مادر را پسندید و از آن متعجب شد در این هنگام بر روی مادر قرار گرفت. پس مادرش آبستن شد به دختری به نام حنتمه. صهاک از اهل خود ترسید و او را در میان پارچه پشمی قرار داد و او را بین چهار پایان مکه انداخت. در این هنگام هشام بن مغیره بن ولید او را یافت و به منزل خود برد و او را بزرگ نمود و نام حنتمه را برای او انتخاب کرد. و در میان عرب رسم بوده که هر کس یتیمی را بزرگ کند او را فرزند خود می‌خواند. وقتی حنتمه بالغ شد، خطاب به او نظر کرد و میل به سوی او پیدا کرد و از هشام او را خواستگاری نمود و با او ازدواج کرد و « غاصب دوم » از او متولد شد. خطاب، پدر « غاصب دوم » و جد او و دائی او است و حنتمه مادر او و خواهر او و عمه او بوده است.


[1] بحار الانوار : ج 31 ، ص 99  

« غاصب اول » بن ابی قحافه سه سال بعد از عام الفیل متولد شده است . نام او عبدالعزی بود و عزی نام بتی است که در جاهلیت که کفار او را معبود خود می دانستند . کنیه اش ابو فیصل بود. پدر ظاهری او عثمان بن عامر مکنی به ابی قحافه بود ابوقحافه از پست‌ترین، پایین‌ترین و خبیث‌ترین قبیله عرب به نام قبیله بنی‌تیم بوده است. او معروف و مشهور به مرض اُبنه ( خود فروشی ) بود و چون کور و نابینا شد اجیر ابن جرغان گردید . ابن جرغان مردی بود که در مکه طعام می پخت و به مردم می فروخت و ابو قحافه در پشت بام خانه ی او ندا می داد و مردم را به خوردن دعوت می نمود و در عوض یک درهم به همراه آنچه در ته ظرف غذا ها می ماند اجرت دریافت می نمود و مردم فاسق نیز با فرزندش « غاصب اول » لواط می کردند . عرب چون کاسه را قحف می گوید ، وی به سبب کاسه لیسی به ابو قحافه مشهور شد. مادر « غاصب اول » زنی به نام سلما بوده، که دختر فردی به نام صخر و صخر پسر عامر بوده است. یعنی صخر و عثمان با هم برادر بودند و عثمان بن عامر (ابوقحافه) با دختر برادر خویش ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج « غاصب اول » است. مادر « غاصب اول » سلما به زنا مشهور بوده و چون عرب همسایگی زنان زانیه را ننگ می دانسته اند، او را از مکه اخراج نموده بودند و خانه اش ابطح بود و علم سرخ داشته که نشانه زنا کاری او بوده است.(3)



[3] انساب‌النواصب : ص 61 ، به نقل از ریاض الجنان

قال الصادق علیه السّلام: إن لنا حقّا ابتزه منّا معادن‏ الابن.(4)

 

امام صادق علیه السلام فرمودند : ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺣﻘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻌﺪﻧﻬﺎﯼ ﺍﺑﻨﻪ ﻭ ﻟﻮﺍﻁ ﺑﻮﺩﻧﺪ.


[4] ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار : ج ‏3 ، ص 204 ؛ شجرة طوبى: ج 1 ، ص 69 ؛ ﺯﻫﺮ ﺍﻟﺮﺑﯿﻊ : ﺹ 247

عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: دخل رجل على أبی عبد اللّه علیه السلام فقال: « السلام علیک یا أمیر المؤمنین » فقام على قدمیه فقال: مه! هذا اسم لا یصلح إلّا لأمیر المؤمنین سمّاه به، و لم یسمّ به أحد غیره فرضی به إلّا کان منکوحا و ان لم یکن به ابتلى و هو قول اللّه فی کتابه «إن یدعون من دونه إلّا إناثا و ان یدعون الّا شیطانا مریدا».(5)

 

شخصی بر امام صادق علیه السلام وارد شد. و گفت: سلام بر تو ای امیرالمومنین ! امام صادق علیه السلام ناراحت شدند و فرمودند: همانا این اسم تنها مختص مولا امیرالمونین علی بن ابیطالب علیه السلام است و هیچ کس صلاحیت آن را ندارد. و کسی راضی نمی شود  او را امیرالمونین خطاب کنند مگر اینکه مابون (اهل لواط دادن) باشد! و اگر ابنه ای (مبتلا به لواط دادن) نباشد به آن مبتلا می شود. و این قول خداوند است که میفرماید: إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً.  یعنی: نمی خوانند جز خدا مگر مفعولها (مادگانی) را، و نمی خوانند مگر شیطان بی فائده را.



[5] بحارالانوار : ج ۳۷ ، ص۳۳۱ ؛ مستدرک الوسائل : ج ۱۰ ، ص۴۰۰

«إنّ أنْکَرَ الْأصْوَاتِ لَصَوْتُ الحَمیِرِ»(6)  قال: سأل رجل من أمیرالمؤمنین علیه السلام، ما معنی هذه الحمیر؟ فقال أمیرالمؤمنین علیه السلام: الله أکرم من أن یخلق شیئاً ثم ینکره، إنّما هو زریق و صاحبه فی تابوت من نار فی صورة حمارین، اذا شهقا فی النار انزعج أهل النار من شدّة صراخهما.(7)

 

در تفسیر آیه شریفه (إنّ أنْکَرَ الْأصْوَاتِ لَصَوْتُ الحَمیِرِ)(بدترین صداها ، صدای خر است) ، مردی از امیرمؤمنان علیه السلام پرسید منظور از «حمیر» در این آیه چیست؟ امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: خدا بزرگوارتر از آنست که چیزی را خلق کند و آن را زشت و ناخوشایند شمارد، بدرستیکه «حمیر» کنایه از آن دو (غاصب اول و غاصب دوم) است که بصورت دو الاغ در تابوتی از آتش قرار دارند و هنگامیکه که آن دو در آتش ـ از شدت عذاب ـ  صدای الاغ در می آورند ، از ناله و استغاثة آنها، اهل آتش متأذی و بی‌قرار می‌شوند.


[6] لقمان : 19
[7] بحارالانوار : ج 30 ، ص 276 و 277 ؛ مشارق الانوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام : ص 70-79

در کتاب ریاض الایمان روایت شده که روزی « غاصب دوم » در راهی میرفت ناگهان به ابلیس بر خورده از او پرسید که ای شیطان ای برادرم به کجا میروی؟ و همیشه تو در همه جا مصاحب من بودی و حال داری اینگونه بی توجه از کنارم عبور میکنی؟ شیطان گفت پیش رسول اکرم صلی الله علیه وآله بودم که توبه کنم. آن حضرت فرمود توبه ی تو وقتی مقبول میشود که بروی و به قبر آدم سجده کنی و الان هم تعجیل دارم تا بروم و سجده کنم. « غاصب دوم » تا این سخن را شنید گفت افسوس که اعتقاد من از تو فاسد شد و من فکر میکردم که تو غیرت و حمیت داری در شیطان بودنمان. وقتی که آدم زنده و جلویت بود و آن وقت حسن صورت داشتی و از اقربین خدا بودی طغیان کردی و غرورت اجازه نداد سجده کنی حال میخواهی بر قبر و مرده ی آدم سجده کنی؟ اکنون که اعضایش نابود و رمیم شده؟ شیطان از سخن خود بازگشت و خطاب به « غاصب دوم » گفت : لعنت خدا بر تو ای ضال ، من هزاران هزار را گمراه نمودم ولی تو مرا اکنون از راه بدر کردی.(8)



[8] انساب النواصب : ص 273

عن أبان بن أبی عیاش، عن سلیم بن قیس الهلالی، عن أمیر المؤمنین علیه السلام - فی حدیث طویل -: ولقد قال لاصحابه الاربعة - أصحاب الکتاب - الرأی - والله - أن ندفع محمدا برمته ونسلم، وذلک حین جاء العدو من فوقنا ومن تحتنا. فقال صاحبه: ولکن  نتخذ صنما عظیما فنعبده لانا لا نأمن من أن یظفر ابن أبی کبشة فیکون هلاکنا، ولکن یکون هذا الصنم لنا زخرا فإن ظفرت قریش أظهرنا عبادة هذا الصنم وأعلمناهم أنا کنا لم نفارق دیننا، وإن رجعت دولة ابن أبی کبشة کنا مقیمین على عبادة هذا الصنم سرا، فنزل جبرئیل علیه السلام فأخبر النبی صلى الله علیه وآله، ثم خبرنی رسول الله صلى الله علیه وآله به بعد قتلی ابن عبد ود، فدعاهما، وقال: کم صنما عبدتما فی الجاهلیة ؟ !. فقالا: یا محمد ! لا تعیرنا بما مضى فی الجاهلیة. فقال: کم صنما تعبدان یومکما هذا ؟. فقالا: والذی بعثک بالحق نبیا ما نعبد الله منذ أظهرنا لک من دینک ما أظهرنا. فقال: یا علی ! خذ هذا السیف فانطلق إلى موضع کذا.. وکذا فاستخرج الصنم الذی یعبدانه فاهشمه، فإن حال بینک وبینه أحد فاضرب عنقه، فانکبا على رسول الله صلى الله علیه وآله، فقالا: استرنا سترک الله. فقلت أنا لهما: اضمنا لله ولرسوله أن لا تعبدا إلا الله ولا تشرکا به شیئا. فعاهدا رسول الله صلى الله علیه وآله على ذلک، وانطلقت حتى استخرجت الصنم فکسرت وجهه ویدیه وجزمت رجلیه، ثم انصرفت إلى رسول الله صلى الله علیه وآله، فو الله لقد عرف ذلک فی وجوههما علی حتى ماتا.(9)

 

حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند :در جنگ با کفار ما در محاصره شدید دشمنان بودیم  .« غاصب دوم » به بقیه همد ستان خود گفت : باید محمد را تحویل دشمن بدهیم تا جان سالم بدر بریم  .« غاصب اول » گفت : نه بایستی بتی بزرگ همراه داشته باشیم و بپرستیم تا اگر قریش بر مسلمانان پیروز شد بت خویش را ظاهر کنیم و بگوییم : ما دست از بت پرستی بر نداشته ایم ، و اگر مسلمانان پیروز شدند مخفیانه بت را می پرستیم . جبرئیل مطلب را  برای پیامبر صل الله علیه و آله بازگو کرد. حضرت - پس از کشته شدن عمرو بن عبدود – « غاصب اول » و « غاصب دوم » را احضار کرد و از آنها پرسید :‌ شما در زمان جاهلیت چند بت پرستیده اید ؟ گفتند : ما را ملامت نکن به آنچه در زمان جاهلیت گذشته است. پیامبر صل الله علیه و آله فرمودند :‌ امروز چند بت پرستیده اید ؟‌ آنها سوگند خوردند که پس از اسلام بت نپرستیده اند . حضرت شمشیری به دست من داد و فرمود : یا علی این شمشیر را بگیر و به فلان موضع رفته و بتی را که این دو می پرستیدند بیرون بیاور و خرد کن ، اگر کسی مانع شد گردن او را بزن . هر دو به پای حضرت افتاده و گفتند : آبروی ما را مبر ....من به آن دو گفتم : ضمانت کنید برای خدا و پیامبرش که جز خدا را نپرستید و به او شرک نیاورید . آنها به پیامبر صل الله علیه و آله قول داند . من رفتم آن بت را بیرون آورده و خرد کردم و بر گشتم . به خدا سوگند تا هنگام مردن آثار ( کینه آن روز ) در چهره آن دو معلوم بود.



[9] بحارالانوار : ج 30 ، ص 332          

عن حریز عمن ذکره عن أبی جعفر فی قول الله: (وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْر)(10) قال: هو الثانی ولیس فی القرآن [شئ] (وقال الشیطان) الا وهو الثانی.(11)

 

در مورد آیه شریفه (وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْر)(شیطان هنگامى که کار تمام می ‏شود می ‏گوید)

عیاشی از امام باقر علیه السلام روایت کرده که حضرت فرمودند: در این آیه و هر کجا در قرآن جمله  قال الشیطان ” است منظور « غاصب دوم » می باشد.


[10] ابراهیم : ۲۲ 

[11] تفسیر عیاشی : ج 2 ، ص 223

عن أبی حمزة الثمالی أنه سئل علی بن الحسین علیهما السلام عنهما فقال: کافران کافر من تولاهما.(12)

ابو حمزه ثمالی از امام سجاد علیه‌السلام در مورد « غاصب اول » و « غاصب دوم » سؤال کرد. امام سجاد علیه‌ السلام فرمودند : هر دو کافرند و هر کسی که آن دو را دوست بدارد کافر است.



[12] بحارالانوار : ج  ۶۹ ، ص 138

إلى عبد الرحمن بن غنم الأزدی حین مات معاذ بن جبل و کان أفقه أهل الشام و أشدهم اجتهادا- قال مات معاذ بن جبل بالطاعون- فشهدته یوم مات و الناس متشاغلون بالطاعون- قال و سمعته حین احتضر و لیس معه فی البیت غیری- و ذلک فی زمن خلافة عمر بن الخطاب فسمعته یقول ویل لی ویل لی- فقلت له مم قال من موالاتی عتیقا و عمر على خلیفة رسول الله ص و وصیه علی بن أبی طالب ع فقلت إنک لتهجر- فقال یا ابن غنم هذا رسول الله ص و علی بن أبی طالب ع یقولان أبشر بالنار و أصحابک- أ فلیس قلتم إن مات رسول الله زوینا الخلافة عن علی بن أبی طالب ع فلن تصل إلیه- فاجتمعت أنا و أبو بکر و عمر و أبو عبیدة و سالم مولى حذیفة قال قلت متى یا معاذ قال فی حجة الوداع- قلنا نتظاهر على علی ع فلا ینال الخلافة ما حیینا- فلما قبض رسول الله ص قلت لهم أکفیکم قومی الأنصار و اکفونی قریشا ثم دعوت على عهد رسول الله على هذا الذی تعاهدنا علیه- بشر بن سعد و أسید بن حصین فبایعانی على ذلک- قلت یا معاذ إنک لتهجر فألصق خده إلى الأرض- فما زال یدعو بالویل و الثبور حتى مات.(13)

 

دیلمی روایت کرده است: (هنگامی که غاصب اول در حال جان دادن بود) آه و واویلا می کرد: « غاصب دوم » به او گفت: ای خلیفه رسول خدا چرا چنین می کنی؟ « غاصب اول » گفت: این رسول خدا صلی الله علیه و اله به همراه علی بن ابیطالب علیه السلام است که مرا بشارت به جهنم می دهند و با ایشان آن صحیفه ای است که در خانه کعبه بر آن هم پیمان شدیم (که مربوط به توطئه قتل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در شب عقبه بود) و پیامبر صلی الله علیه و اله میفرماید: همانا به عهد خود وفا کردی و بر ولی خدا خروج نمودی پس بشارت بر تو و رفیقت در پایین ترین درکات جهنم. « غاصب دوم » گفت:...بگو لااله الا الله. « غاصب اول » گفت: نمیگویم و هیچگاه نیز نمیتوانم بگویم تا این که در جهنم وارد و داخل تابوت شوم. وقتی اسم تابوت را برد گمان کردم هذیان می گوید: از این رو گفتم: کدام تابوت؟ گفت:تابوتی از آتش که با قفل آتشین بسته شده که در آن دوازده نفرند من و این رفیقم و...سپس صورتش را به زمین چسباند و پیوسته آه و واویلا می کرد تا جان داد.


[13] ارشادالقلوب : ص 392

عن سلمان (ره) عن امیر المؤمنین علیه السّلام فى خبر مر صدره فى الباب التاسع فى لؤلؤ صفة جنة الدنیا التى اعدها اللّه للمؤمنین فى برزخهم قال فقال لى: یا سلمان أ تحب أن أریک صاحبک فقلت: نعم فحرک شفتیه فرأیت ملئکة غلاظا شدادا یأتون برجل قد جعلوا فى عنقه سلاسل الحدید، و النار تخرج من منخره و حلقه الى عنان السماء و الدخان قد أحاط بتلک البریة و ملئکة خلفه تضربه حتى یمشى و لسانه خارج من خلفه من شدة العطش فلما قرب الینا قال لى تعرفه؟ فنظرته فاذا هو عمر بن الخطاب فقال یا أمیر المؤمنین أغثنى فأنا عطشان معذب فقال امیر المؤمنین علیه السّلام: ضاعفوا علیه العذاب فرأیت السلاسل تضاعفت و الملئکة و النیران تضاعفت فاخذوه ذلیلا صاغرا فقال: یا سلمان هذا عمر بن الخطاب، هذا حاله فانه ما من یوم یمضى من یوم موته الى هذا الیوم الا و تأتى الملئکة به و تعرضه على فأقول لهم: ضاعفوا عذابه فیضاعف علیه العذاب الى یوم القیمة.(14)

 

سلمان رحمه الله گوید که امیرالمومنین علیه السلام به من فرمودند: ای سلمان آیا دوست داری کسی را که با تو معاشرت داشت نشانت دهم ؟ عرض کردم: آری. حضرت لبهایش را تکان دادند. دیدم ملائکه غلاظ و شداد شخصی را آوردند که بر گردن او زنجیرهای آهنین بود. و آتش از بینی و دهان او تا آنجا که چشم من می دید به طرف آسمان می رفت. و دود آن خلق را فرا گرفته بود. و ملائکه ای که پشت سر او بودند او را می زدند تا راه رود و زبانش از شدت عطش از پشت بیرون آمده بود. تا نزدیک به ما شد ، حضرت به من فرمودند: آیا او را می شناسی ؟ آنگاه من نظر کردم و دیدم او فلانی (غاصب دوم) است . او گفت : ای امیرمومنان به دادم برس من تشنه ام و عذاب می شوم . امیرالمومنین علیه السلام امر فرمودند : عذاب او را بیشتر کنید ، دیدم زنجیرها بیشتر شد و ملائکه عذاب و آتش هم بیشتر شدند و او را با ذلت و خواری گرفتند . آنگاه حضرت فرمودند : ای سلمان! این فلانی (غاصب دوم) است . این احوال اوست و همانا از اول مرگش تا امروز روزی نیست مگر اینکه ملائکه او را نزد من می آورند و من به آنها می گویم : عذابش را بیشتر کنید ، پس عذاب بر او بیشتر میشود تا روز قیامت.


[14] لئالی الاخبار : ج 5 ، ص 49

قال امیرالمؤمنین علیه‌السلام : ما عادی احد قوما اشد من معادات فلانی لاهل بیت الرسول (ص).(15)

 

حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند : هیچ کس با هیچ قومی به شدت « غاصب دوم » با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله دشمنی نورزید.



[15] کامل شیخ بهایی : ج ۲ ، ص ۱۳

عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام انه إذا کان یوم القیمة یؤتى بإبلیس فی سبعین غلا وسبعین کبلا  فینظر الأول إلى زفر فی عشرین ومائة کبل وعشرین ومائة غل فینظر إبلیس فیقول: من هذا الذی أضعفه الله له العذاب وأنا أغویت هذا الخلق جمیعا؟ فیقال: هذا زفر، فیقول: بما حدد له هذا العذاب؟ فیقال: ببغیه على علی علیه السلام فیقول له إبلیس: ویل لک وثبور لک، أما علمت أن الله أمرنی بالسجود لآدم فعصیته، وسألته أن یجعل لی سلطانا على محمد وأهل بیته وشیعته فلم یجبنی على ذلک، وقال: (ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین)، وما عرفتهم حین استثناهم إذ قلت: (ولا تجد أکثرهم شاکرین) فمنتک به نفسک غرورا فتوقف بین یدی الخلائق فقال له: ما الذی کان منک إلى علی والى الخلق الذی اتبعوک على الخلاف؟ فیقول الشیطان - وهو زفر - لإبلیس: أنت أمرتنی بذلک، فیقول له إبلیس: فلم عصیت ربک وأطعتنی؟ فیرد زفر علیه ما قال الله: (ان الله وعدکم وعد الحق ووعدتکم فأخلفتکم وما کان لی علیکم من سلطان) إلى آخر الآیة.(16)

 

عیاشی در تفسیر خود به اسناد ابی بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است : هنگامی که قیامت بر پا میشود ابلیس را در هفتاد قید و هفتاد زنجیر می آورند و زفر « غاصب دوم » با صد و بیست قید و صد و بیست زنجیر است. ابلیس به زفر (غاصب دوم) می نگرد و می گوید : این کیست که خدا عذابش را چندین برابر من است در حالی که من همه خلق را گمراه کرده بودم ؟ گفته می شود : این فرد زفر (غاصب دوم) است. می پرسد : چرا سزاوار چنین عذابی شده است ؟ در جواب او (غاصب دوم) می گویند : به خاطر سرکشی و طغیان بر امیرالمومنین علیه السلام. ابلیس به زفر (غاصب دوم) می گوید : وای بر تو. آیا ندانستی خدا مرا به سجده آدم امر کرد ، من عصیان نمودم و سجده نکردم و از خدا خواستم مرا بر محمد و اهل بیتش علیهم السلام و شیعیان تسلط دهد. خدای مرا اجابت نکرده و گفت : قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطى نیست ، مگر بر گمراهانى که از تو پیروى می ‏کنند.



[16] عیاشی : ص 223 ، ح 9

سعد بن عبدالله اشعری و اما ما قال لک الخصم بانهما اسلما طوعاً او کرهاً؟ لم ام تقل بانهما اسلما طمعاً و ذلک انهما یخالطان مع الیهود و یخبران بخروج محمد صلی الله علیه و آله و استیلائه علی العرب عن توراة و الکتب المقدسة و ملاحم قصة محمد صلی الله علیه و آله و یقولون لهما یکون استیلائه علی العرب کاستیلاء (بخت النصر) علی بنی اسرائیل الا انه یدعی النبوة و لایکون من النبوة فی شیء. فلما ظهر امر رسول الله فساعدا معه علی شهادة ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله صلی الله علیه و آله طمعاً ان یجدا من جهه ولایة رسول الله ولایة بلد اذا نتظم امره و حسن باله و استقامت ولایته. فما ایسا من ذلک وافقا مع امثالهما لیلة العقبة و تلثما مثل من تلثم منهم فنفروا بدابة رسول الله لتسقطه و یصیرها لکاً بسقوطه بعد ان صعد العقبة فیمن صعد فحفظ الله تعالی نبیه من کیدهم و لم یقدروا ان یفعلوا شیئاً.(17)

 

سعد بن عبدالله اشعری از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سوال کرد : آیا آن دو نفر  (غاصب اول و غاصب دوم) از روی رغبت اسلام آوردند یا از روی اجبار و اکراه ؟ حضرت امام مهدی (عج) فرمودند : آن دو نفر برای طمع (در قدرت و حکومت) مسلمان شدند. زیرا با یهودیان سر و کار داشتند و از آنها شنیده بودند که بنابر آنچه در تورات و کتب آسمانی و پیشگویی هایی که درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله شده به آن دو گفته بودند : همانا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر عرب چیره و غالب میگردد مانند غلبه بخت النصر بر بنی اسرائیل. پس هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله امر نبوت خویش را اظهار فرمود ، این دو به طمع این که بعد سامان گرفتن امر و خاطر جمعی و استقرار حکومت اسلام از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله اداره بخشی از بلاد به آنها واگذار شود ، شهادتین را بر زبان جاری کردند. ولی هنگامی که از آن خیال مایوس شدند با همفکران خود در شب عقبه نقشه کشیدند و چهره های خود را پوشاندند و مرکب رسول خدا صلی الله علیه و آله را بعد از آن که به بالای گردنه رسید رَم دادند که سقوط کند و رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شود. ولی خداوند آن حضرت را از کید و حیله آنها حفظ فرمود و آنها موفق به کاری نشدند.


[17] احتجاج طبرسی : ج 2 ، ص 465   

کان فلانی قال لخالد بن الولید: إذا انصرفت من الفجر  فاضرب عنق علی. فصلى إلى جنبه لاجل ذلک، و فلانی فی الصلاة یفکر فی العواقب، فندم، فجلس فی صلاته حتى کادت الشمس تطلع، یتعقب الآراء ویخاف الفتنة ولا یأمن على نفسه، فقال قبل أن یسلم فی صلاته: یا خالد ! لا تفعل ما أمرتک به، ثلاثا. وفی روایة أخرى: لا یفعلن خالد ما أمرته  فالتفت علی علیه السلام، فإذا خالد مشتمل على السیف إلى جانبه، فقال: یا خالد ! أو کنت فاعلا ؟ ! فقال: إی والله، لولا أنه نهانی لوضعته فی أکثرک شعرا. فقال له علی علیه السلام: کذبت لا أم لک، من یفعله أضیق حلقة است منک.(18)

 

« غاصب اول » به خالد دستور داد که در هنگام نماز صبح در کنار امیرالمومنین علیه السلام بنشیند و با شمشیر گردن مولا علی علیه السلام را بعد نماز صبح بزند. اما « غاصب اول » در هنگام نماز از عواقب سوء این کار ترسید و پشیمان شد. و بعد نمازش به سرعت خطاب به خالد گفت : آنچه را به تو گفتم انجام نده! بعد نماز امیرالمومنین علیه السلام خطاب به خالد فرمودند : تو می خواستی مرا بکشی ؟ خالد گفت : آری اگر او من را نهی نکرده بود. امیرالمومنین علیه السلام خطاب به او فرمودند : دروغ گفتی ، ای بی پدر و مادر! کسی که من را می کشد ، سوراخ پشتش از تو تنگ تر است!


[18] بحارالأنوار : ج 29 ، ص 138 ؛  الاحتجاج  طبرسی : ج 1 ، ص 118

روایة الحسین بن حمدان الخصیبی فی الهدایة الکبرى عن المفضل بن عمر فی حدیث طویل عن مجریات ظهور المهدی صلوات الله علیه، وفیه: ”قال المفضل: یا سیدی ثم یسیر المهدی إلى أین؟ قال علیه السلام: إلى مدینة جدی رسول الله صلى الله علیه وآله، فإذا وردها کان فه فیها مقام عجیب یظهر فیه سرور المؤمنین وخزی الکافرین. قال المفضل: یا سیدی ماهو ذاک؟ قال: یرد إلى قبر جده صلى الله علیه وآله فیقول: یامعاشر الخلائق، هذا قبر جدی رسول الله صلى الله علیه وآله؟ فیقولون: نعم یا مهدی آل محمد فیقول: ومن معه فی القبر؟ فیقولون: صاحباه وضجیعاه فلانی و فلانی ، فیقول وهو أعلم بهما والخلائق کلهم جمیعا یسمعون: من فلانی و فلانی؟ وکیف دفنا من بین الخلق مع جدی رسول الله صلى الله علیه وآله، وعسى المدفون غیرهما.فیقول الناس: یا مهدی آل محمد صلى الله علیه وآله ما ههنا غیرهما إنهما دفنا معه لانهما خلیفتا رسول الله صلى الله علیه وآله وأبوا زوجتیه، فیقول للخلق بعد ثلاث: أخرجوهما من قبریهما، فیخرجان غضین طریین لم یتغیر خلقهما، ولم یشحب لونهما فیقول: هل فیکم من یعرفهما؟ فیقولون: نعرفهما بالصفة ولیس ضجیعا جدک غیرهما، فیقول: هل فیکم أحد یقول غیر هذا أو یشک فیهما؟ فیقولون: لا. فیؤخر إخراجهما ثلاثة ایام، ثم ینتشر الخبر فی الناس ویحضر المهدی ویکشف الجدران عن القرین، ویقول للنقباء: ابحثوا عنهما وانبشوهما. فیبحثون بأیدیهم حتى یصلون إلیهما. فیخرجان غضین طریین کصورتهما فیکشف عنهما أکفانهما ویأمر برفعهما على دوحة یابسة نخرة فیصلبهما علیها، فتحیى الشجرة وتورق ویطول فرعها فیقول المرتابون من أهل ولایتهما: هذا والله الشرف حقا، ولقد فزنا بمحبتهما و ولایتهما، ویخبر من أخفى نفسه ممن فی نفسه مقیاس حبة من محبتهما وولایتهما، فیحضرونهما ویرونهما ویفتنون بهما وینادی منادی المهدی علیه السلام: کل من أحب صاحبی رسول الله صلى الله علیه وآله وضجیعیه، فلینفرد جانبا، فتتجزء الخلق جزئین أحدهما موال والآخر متبرئ منهما. فیعرض المهدی علیه السلام على أولیائهما البراءة منهما فیقولون: یا مهدی آل رسول الله صلى الله علیه وآله نحن لم نتبرأ منهما، ولسنا نعلم أن لهما عند الله وعندک هذه المنزلة، وهذا الذی بدالنا من فضلهما، أنتبرأ الساعة منهما وقد رأینا منهما ما رأینا فی هذا الوقت؟ من نضارتهما وغضاضتهما، وحیاة الشجرة بهما؟ بل والله نتبرأ منک وممن آمن بک ومن لا یؤمن بهما، ومن صلبهما، وأخرجهما، وفعل بهما ما فعل فیأمر المهدی علیه ریحا سوداء فتهب علیهم فتجعلهم کأعجاز نخل خاویة. ثم یأمر بانزالهما فینزلا إلیه فیحییهما باذن الله تعالى ویأمر الخلائق بالاجتماع، ثم یقص علیهم قصص فعالهما فی کل کور ودور حتى یقص علیهم قتل هابیل بن آدم علیه السلام، وجمع النار لابراهیم علیه السلام، وطرح یوسف علیه السلام فی الجب، وحبس یونس علیه السلام فی الحوت، وقتل یحیى علیه السلام، وصلب عیسى علیه السلام وعذاب جرجیس ودانیال علیهما السلام، وضرب سلمان الفارسی، وإشعال النار على باب أمیر المؤمنین وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام لاحراقهم بها، وضرب ید الصدیقة الکبرى فاطمة بالسوط، ورفس بطنها وإسقاطها محسنا، وسم الحسن علیه السلام وقتل الحسین علیه السلام، وذبح أطفاله وبنی عمه وأنصاره، وسبی ذراری رسول الله صلى الله علیه وآله وإراقة دماء آل محمد صلى الله علیه وآله، وکل دم سفک، وکل فرج نکح حراما، وکل رین وخبث وفاحشة وإثم وظلم وجور وغشم منذ عهد آدم علیه السلام إلى وقت قیام قائمنا علیه السلام کل ذلک یعدده علیه السلام علیهما، ویلزمهما إیاه فیعترفان به ثم یأمر بهما فیقتص منهما فی ذلک الوقت بمظالم من حضر، ثم یصلبهما على الشجرة و یأمر نارا تخرج من الارض فتحرقهما والشجرة ثم یأمر ریحا فتنسفهما فی الیم نسفا. قال المفضل: یا سیدی ذلک آخر عذابهما؟ قال: هیهات یا مفضل والله لیردن ولیحضرن السید الاکبر محمد رسول الله صلى الله علیه وآله والصدیق الاکبر أمیر المؤمنین وفاطمة والحسن والحسین والائمة علیهم السلام وکل من محض الایمان محضا أو محض الکفر محضا، ولیقتصن منهما لجمیعهم حتى أنهما لیقتلان فی کل یوم ولیلة ألف قتلة، ویردان إلى ما شاء ربهما.(19)

 

حضرت امام صادق علیه السلام روز ورود امام زمان (عج) به مدینه را این چنین توصیف مى فرمایند : آن زمان که امام عصر ارواحنا فداه وارد شهر پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) مى شود براى او یک برنامه ى عجیب است که شادى مؤمنان ظاهر مى گردد و ذلّت و خوارى کافران هویدا مى شود . چون امام زمان (عج) بر قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شود گوید این قبر جد من است. گویند : بلى ، گوید این دو نفر که جنب ایشان دفن شده اند کیستند. برای چه اینجا دفن شده اند، گویند اینها دو پدر زن رسول خدایند. پس دستور فرمایند مردم اجتماع کنند و تا سه روز که اجتماع مردم زیاد شود. بدن آنها را از قبر بیرون می آورند ، بدن آنها تر و تازه است ، و هیچ تغییری در خلقت و رنگ آنها پیدا نشده ، پس از مردم گواهی طلبد و همه شهادت دهند که اینها دو « غاصب اول » و « غاصب دوم » می باشند ، پس بدنشان را بر شاخه ی خشکی می آویزد، و آن شاخه تازه شده برگ پیدا می کند و شاخه های آن بلند می شود. پس تابعین آنها در پیروی آنها برگردند. پس تابعین آنها صدا بلند کنند که تا حال پیروی آنها را می نمودیم با آنکه شرف و کرامتی از آنها ندیده بودیم، حال که کرامتی از آنها ظاهر شده و بدن آنها تازه و درخت به برکت آنها تازه شده و برگ آورده چگونه دست از پیروی آنها برداریم ، بلکه از شما بیزاری می جوئیم. پس به اشاره آن حضرت باد سیاهی وزیده و جمیع آنها را هلاک کند. پس بدن آن دو نفر را از درخت به زیر می آورد و به اذن خدا آنها را زنده می کند. و تمام ظلمهائی که در هر دوره واقع شده به گردن آنها می گذارد و بر آنها می شمارد یک یک از آنها را، از کشته شدن هابیل به دست قابیل و افروختن آتش برای ابراهیم (ع) و در چاه انداختن یوسف (ع) و گرفتاری یونس (ع) در شکم ماهی و کشته شدن یحیی (ع) و مصیبتهای عیسی (ع) و شکنجه هائی که بر جرجیس و دانیال و سلمان وارد شده و آتش بر در خانه علی (ع) و فاطمه (ع) زدن و ضربات و تازیانه که بر حضرت فاطمه وارد آمده و سقط شدن محسن و زهر دادن امام حسن (ع) و شهادت امام حسین (ع) و برادران و خویشان و یاوران او و اسیری اهل و عیال وحرم او ، و هر خون ناحقی که ریخته شده و هر امر حرام و فاحشه و زنائی که واقع شده از زمان آدم تا قیام قائم (ع) همه را برآنها شماره می کند و به گردن آنها می گذارد ، و اقرار از آنها می گیرید. پس اشاره می فرماید آتشی از زمین خارج شده آنها را با آن درخت می سوزاند و خاکستر آن ها را باد به دریا می ریزد. مفضل عرض کرد : ای سرور من آیا این آخرین عذاب آنهاست ؟ فرمود : هیهات ! کجا این آخرین عذاب است به خدا قسم آنها را بر میگردانند مومنانی که ایمان خالص داشته اند و کافرانی که کافر محض بوده اند نیز بر میگردند  و سرور عالمیان رسول خدا و امیر المومنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین  و بقیه ائمه اطهار علیهم السلام حاضر میشوند و این دو نفر (غاصب اول و غاصب دوم) را به خاطر ظلمی که کرده اند قصاص میکنند طوری که در هر شبانه روز آنها را هزار بار میکشند و در هر بار به امر خدا دوباره زنده میشوند و به صورت اول بر میگردند و تا مقداری که خداوند بخواهد این عمل تکرار میشود.


[19] بحار الأنوار : ج 53 ، ص 12


قال النبی صلى الله علیه و آله: یا علی لا یبغضک ... من النساء إلا سلقلقیة و هی التی تحیض من دبرها.(20)

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند : یاعلی هیج زنی با تو دشمنی نمیکند الا اینکه سلقلق است. و همواره از سوراخ پشتش حیض میشود.



[20] بحار الانوار : ج 60 ، ص 237

حدّثنا جریر، عن الأعمش، عن عمرو بن مرة، عن أبی البختری، قال: لما أن جاء فلانه قتل علی علیه السلام سجدت.(21)

 ابوالبخترى می گوید: وقتى خبر شهادت على علیه السلام به « دختر غاصب اول » رسید، سجده شکر کرد.



 

«« با توجه به مطلب فوق به روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عنایت بفرمایید : »»

 

قال رسول الله صلی الله علیه واله: ان الشیطان یزنی بامهات المبغضین لعلی.(22)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : همانا شیطان با مادران دشمنان علی علیه السلام زنا میکند.



[21] مقاتل الطالبیین : ج 1 ، ص 55

[22] تاریخ دمشق : ج ۱۷ ، ص ۳۷۲    

عن عبد الصمد بن بشیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: تدرون مات النبی أو قتل إن الله یقول: (أفان مات أو قتل انقلبتم على أعقابکم) فسم قبل الموت إنهما سقتاه، فقلنا: إنهما وأبوهما شر من خلق الله.(23)

 

عیاشی از عبد الصمد بن بشیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمودند: می دانید که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فوت کرد یا کشته شد؟ خداوند می فرماید: (آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود عقب گرد می کنید؟) بدانید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبل از مردن مسموم شد! آن دو ( دختر غاصب اول و دختر غاصب دوم ) به ایشان سم خوراندند! ما گفتیم: آن دو ( دختر غاصب اول و دختر غاصب دوم ) و پدرانشان ( غاصب اول و غاصب دوم ) بدترین کسانی هستند که خدا خلق کرده است.



[23] تفسیرالعیاشی : ج ۱، ص ۲۰۰  ؛ بحارالانوار : ج ۲۲ ، ص ۵۱۶ 

قال النبی صلی الله علیه و آله : یا ابالحسن ان الشرف باق لهن ( شرف الامهات ) ما دمن لله علی الطاعة فأیتهن عصت الله بعدی بالخروج علیک فأطلق لها فی الازواج واسقطها من شرف أمومة المومنین .(24)

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مولا امیرالمومنین علیه السلام فرمودند : یا ابالحسن همانا شرف ام المومنین برای زنان من باقی است تا زمانی که اطاعت خدا را کنند . پس هر کدام از آن ها که خدا را به واسطه ی خروج بر تو عصیان کرد او را طلاق بده و از شرافت  ام المومنین  بودن ساقط کن . (طبق قولی اشاره به وقایع جنگ جمل و خروج « دختر غاصب اول » بر امیر المومنین علیه السلام که آن حضرت « دختر غاصب اول » را طبق دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله طلاق دادند ).



[24] دلائل الإمامة : ج 1 ، ص 512 ؛ بحار الأنوار : ج 38 ، ص 89

قال علی بن إبراهیم فی قوله (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا) ثم ضرب الله فیهما مثلا فقال: (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما)(25) فقال: والله ما عنى بقوله فَخانَتاهُما إلا الفاحشة ولیقیمن الحد على فلانة فیما أتت فی طریق وکان فلان یحبها فلما أرادت أن تخرج إلى [البصرة] قال لها فلان لا یحل لک أن تخرجی من غیر محرم فزوجت نفسها من فلان‏.(26)

 

على بن ابراهیم در تفسیرش درباره آیه «ضرب الله مثلا» فرموده است: خداوند در باره آن دو ( دختر غاصب اول و دختر غاصب دوم ) مثل زده و فرموده: « خداوند براى کسانى که کافر شده ‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند»؛ به خدا قسم که منظور از «فخانتاهما» چیزى جز فاحشه نیست و باید بر فلانه (دختر غاصب اول) حد جارى شود ، به خاطر این که وقتى مى‌خواست به بصره برود، فلانى (طلحه) او را دوست داشت و به او گفت: براى تو حلال نیست که بدون محرم خارج بشوى ، پس (دختر غاصب اول) خود را به ازدواج فلان (طلحه) درآورد.


[25] تحریم : 11
[26] تفسیر القمی : ج 2  ، ص 377

فقالت فلانه : یا أبا محمد ما مثل فقد جدک إلا یوم فقد أبوک ، فقال لها الحسن : نسیت نبشک فی بیتک لیلا بغیر قبس بحدیدة ، حتى ضربت الحدیدة کفک فصارت جرحا إلى الآن فأخرجت جردا أخضر فیه ما جمعته من خیانة حتى أخذت منه أربعین دینارا عددا لا تعلمین لها وزنا ففرقتیها فی مبغضی علی صلوات الله علیه من تیم وعدی ، وقد تشفیت بقتله ، فقالت : قد کان ذلک.(27)

 

« دختر غاصب اول » به خدمت امام مجتبی علیه السلام رسید و عرض کرد : ای ابامحمد ، هیچ روزی مانند روز وفات جدت نبود الا روز وفات پدرت ! امام حسن علیه السلام فرمودند : فراموش کردی که در شبی با آهن زمین خانه ات را کندی و آهن به دستت خورد و تا الان نیز زخمی است ، و پارچه ای سبز را بیرون آوردی که در آن پولی بود که " از خیانت " جمع نموده بودی و چهل دینار از آن را برداشتی که وزنشان را نمی دانستی ، و آنها را بین مبغضین امیرالمومنین علی صلوات الله علیه از قبیله تیم و عدی توزیع نمودی و دل خود را به خاطر قتل او خنک کردی ؟ « دختر غاصب اول » گفت همینطور بود.



[27] مشارق أنوار الیقین : ص 129  ؛  بحارالانوار : ج 32 ، ص 276  

«یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً» محمد بن العباس، قال: حدثنا الحسین بن أحمد، عن محمد بن عیسى، عن یونس، عن کرام، عن محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله (علیه السلام) ، قال: قال لی: «أ تدری ما الفاحشة المبینة؟».... قال: «قتال أمیر المؤمنین علیه السلام» یعنی أهل الجمل.(28)

 

آیه 30 سوره احزاب می‌فرماید: «یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً»؛(اى زنان پیامبر هر کدام از شما فاحشه مبینه انجام دهد، عذاب او دو چندان خواهد بود، و این براى خدا آسان است). امام صادق علیه السلام فرمودند : فاحشه مبینه کسی است که در جنگ جمل مقابل امیرالمومنین علیه السلام ایستاد (یعنی دختر غاصب اول).

[28] البرهان : ج ۴ ، ص ۴۴۱  ؛ بحار الأنوار : ج 32 ، ص 286


شرف الدین النجفی: عن محمد البرقی، عن الحسین بن سیف بن عمیرة، عن أخیه، عن منصور بن حازم، عن حمران، قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقرأ: (وَ جٰاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ اَلْمُؤْتَفِکٰاتُ بِالْخٰاطِئَةِ)(29) قال: وَ جٰاءَ فِرْعَوْنُ یعنی الثالث، وَ مَنْ قَبْلَهُ الأولین وَ اَلْمُؤْتَفِکٰاتُ [أهل البصرة] بِالْخٰاطِئَةِ [الحمیراء]یعنی فلانه.(30)

 

شرف الدین نجفى ذیل آیه فوق از حمران روایت کرده گفت از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که میفرمود : منظور از فرعون در این آیه سومى است و منظور از من قبله اولى و دومى است و منظور از مؤتفکات اهل بصره هستند و منظور از زن خاطئه « دختر غاصب اول » است.


[29] الحاقه : 9
[30] البرهان : ج 5 ، ص 469

روایة الصدوق فی علل الشرائع عن عبد الرحیم القصیر قال: ”قال لی أبو جعفر علیه السلام: أما لو قام قائمنا لقد رُدَّت إلیه الحمیراء حتى یجلدها الحد وحتى ینتقم لابنة محمد فاطمة علیها السلام منها. قلت: جُعلت فداک.. ولمَ یجلدها الحد؟ قال: لفریتها على أم إبراهیم. قلت: فکیف أخّره الله للقائم؟ فقال: لأن الله تبارک وتعالى بعث محمدا صلى الله علیه وآله رحمة، وبعث القائم علیه السلام نقمة.(31)

 

امام باقر علیه السلام فرمودند : هرگاه حضرت مهدی‏ (عج) بپاخیزد ، « دختر غاصب اول » به سوی او بازگردانده شود تا حدّ تازیانه به او بزند تا انتقام حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها دختر مکرمه رسول خدا صلی الله علیه و آله را از او بگیرد. گفتم : فدایت شوم، چرا حدّ تازیانه به او می‏زند ؟ فرمودند : به خاطر تهمتی که بر مادر ابراهیم زد. گفتم : پس چطور شد که این کار (حد زدن) را خداوند تا زمان حضرت مهدی‏ (عج) به تأخیر انداخت؟ فرمودند : به تحقیق خداوند تبارک و تعالی رسول خدا صلی الله علیه و آله را برای رحمت فرستاد ، ولی امام زمان‏ (عج) را به منظور نقمت و کیفردهی بر می‏انگیزد.


[31] علل الشرائع : ج 2 ، ص 580

قال الصادق علیه‌السلام : نحن معاشر بنی هاشم نأمر کبارنا و صغارنا بسبهما و البرائة منهما.(32)

 

امام صادق علیه‌السلام فرمودند : ما بنی هاشم بزرگ و کوچک خود را امر می‌کنیم به ناسزا گفتن به آن دو نفر (غاصب اول و غاصب دوم) و بیزاری جستن از آنان.


[32] رجال کشی : ص 135 ؛ بحارالانوار : ج 47 ، ص 323

قال الامام زین العابدین علیه السلام : من لعن الجبت و الطاغوت لعنة واحدة کتب الله له سبعین الف الف حسنة و محى عنه سبعین الف الف سیئه و رفع له سبعین الف الف درجة و من امسى. یلعنهما لعنة واحده کتب له مثل ذلک قال فمضى مولانا على بن الحسین فدخلت على مولینا ابى جعفر محمّد الباقر فقلت یا مولاى حدیث سمعته من ابیک فقال هات یا ثمالى فاعدت علیه الحدیث فقال نعم یا ثمالى اتحب ان ازیدک فقلت بلى یا مولاى فقال من لعنهما لعنة واحده فی کل غداة لم یکتب علیه ذنب فی ذلک الیوم حتى یمسى و من امسى و لعنهما لم یکتب له ذنب فی لیلة حتى یصبح قال فمضى أبو جعفر فدخلت على مولینا الصادق فقلت حدیث سمعته من ابیک و جدک فقال هات یا ابا حمزه فاعدت علیه الحدیث فقال حقا یا ابا حمزه ثم قال علیه السلام و یرفع له الف الف درجة ثم قال انّ اللّه واسع کریم.(33)

 

امام سجاد علیه‌السلام فرمودند : کسی که یک بار لعنت کند جبت و طاغوت (غاصب اول و غاصب دوم) را خداوند تعالی هفتاد میلیون حسنه برای او می‌نویسد و هفتاد میلیون گناه از پرونده اعمالش پاک میکند و هفتاد میلیون درجه بر درجات او می‌افزاید و هر آن کس که روز و شب بر او بگذرد در حالی که آن دو را لعنت کند همان حسنات برای او نوشته می‌شود. ابو حمزه ثمالی گفت: بعد از شهادت علی بن الحسین علیهما السلام خدمت مولایم امام باقر علیه‌السلام رسیدم و این حدیث را به محضرشان عرضه داشتم فرمودند : بله این چنین است ای ثمالی! آیا دوست داری برای تو اضافه‌تر بگویم ؟ عرضه کردم بلی یا مولای. پس فرمودند : کسی که یک بار آن‌ها (غاصب اول و غاصب دوم) را در صبح تا شام لعنت کند گناهی بر وی نوشته نمی‌شود. ابوحمزه گوید: بعد از شهادت امام باقر علیه‌السلام به محضر مقدس امام صادق علیه ‌السلام رسیدم و حدیث پدر و جد مکرمش را خدمتش عرضه داشتم. حضرت فرمودند : یا ابوحمزه! مطلب حق و صحیح است، سپس فرمودند : درجات لعنت کننده یک میلیون درجه بالا می‌رود و در ادامه فرمودند : خداى جواد واسع العطاء است.

[33] شفاء الصدور فی شرح زیارت عاشورا : ص 551 ، ذیل فراز اللهم خص انت اول ظالم بلعن منی

أن امیرالمومنین کان یطوف بالکعبه فرأی رجلا متعلقا بأستار الکعبه و هو یصلی علی محمد و آله فسلم علیه و مربه ثانیا ولم یسلم علیه فقال: یا امیرالمومنین لم تسلم علی هذا المره؟ فقال خفت أن أشغلک عن اللعن و هو افضل من السلام ورد السلام و من الصلاه علی محمد و آل محمد (ص).(34)

 

شیخ ابوالحسن مرندی از شیخ حر عاملی نقل نموده : امیرالمومنین علیه السلام در حال طواف کعبه بود که دید مردی پرده خانه کعبه را گرفته و صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله می فرستاد. حضرت بر او سلام فرمود. دفعه بعد حضرت او را دیدند که بر دشمنان محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله لعنت میکند ولی اینبار به او سلام نکردند . آن شخص متوجه شد و علت را پرسید ؟ حضرت فرمودند : نخواستم تو را از ذکر لعن که این بار می گفتی باز دارم. چرا که لعن دشمنان محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله از صلوات بر آنان بالاتر است.

[34] مجمع النورین و ملتقی البحرین : ص 208

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : یا علی اتّق الضغائن التی فی صدور من لا یظهرها الا بعد موتی اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون.(35)

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : یا امیرالمومنین (علیه السلام) بترس از کینه هایی که در سینه افرادی هست که تا من زنده ام اظهار نمی کنند و پس از مرگ من، آن کینه ها را اظهار خواهند کرد. خداوند آنها را لعنت می کند و تمام لعنت کنندگان عالم آن ها را لعنت خواهند کرد.


[35] بحارالانوار : ج 28  ، ص 45

قال امیر المؤمنین علیه السلام : لعن الله ابن الخطاب فلولاه ما زنى إلا شقی أو شقیة.(36)

 

حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: خدا پسر خطاب (غاصب دوم) را لعنت کند. اگر او نبود هیچ مرد و زنی زنا نمی کرد مگر زن و مرد شقی.


[36] بحارالانوار : ج 53 ، ص 31

صدیقة الشهیده سلام الله علیها : والله لا دعون علیک فی کل صلاه اصلیها.(37)

 

حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند : به خدا قسم در هر نمازم بر تو (غاصب اول) نفرین میکنم.


[37] الامامة و السیاسة : ج 1 ، ص 31

عن ابی‌حمزه الثمالی عن علی بن الحسین علیه السلام قال قلت له: أسألک عن فلان و فلان؟ قال علیه السلام: فعلیهما لعنة الله بلعناته کلها، ماتا و الله کافرین مشرکین بالله العظیم.(38)

 

ابوحمزه ثمالی می گوید: به امام سجاد علیه السلام عرض کردم: از شما درباره فلانی و فلانی (غاصب اول و غاصب دوم)  سوال دارم ؟ حضرت فرمودند: لعنت خداوند به عدد تمام لعنتهای الهی بر آن دو باد و به خدا سوگند آن دو مردند در حالی که کافر و مشرک به خدای بزرگ بودند.

[38] بحارالانوار : ج 30 ، ص 145 ؛ بصائر الدرجات : ص289-290  ، حدیث 2 ، باب 3      


حنان بن سدیر، عن أبیه قال: سألت أبا جعفر (علیه السلام) عنهما فقال : فوالله ما مات منا میت قط إلا ساخطا علیهما و ما منا الیوم إلا ساخطا علیهما یوصی بذلک الکبیر منا الصغیر،...فعلیهما لعنة الله و الملائکة و الناس أجمعین.(39)

 

حنان بن سدیر از پدرش از امام باقر علیه السلام نقل کردند که حضرت فرمودند : به خدا قسم هیچ از یک ما از دنیا نرود مگر غضبناک باشد از آن دو (غاصب اول و غاصب دوم) و هیچ روزی بر ما نمی گذرد مگر این که نسبت به آن دو خشمگین هستیم. و بزرگانمان به کوچکترها به این امر سفارش می کنند...لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم بر آن دو نفر باد.



[39] اصول کافی : ج 8  ، ص 245

عن الحسین بن ثویر و أبی سلمة السراج قالا: سمعنا أبا عبد الله علیه السلام و هو یلعن فی دبر کل مکتوبة أربعة من الرجال وأربعا من النساء فلان و فلان و فلان و معاویة و یسمیهم و فلانة و فلانة و هند و أم الحکم أخت معاویة.(40)

 

حسین بن ثویر و ابی ­سلمه سراج می­گویند: از امام صادق علیه السلام شنیدیم که پس از هر نماز واجب چهار مرد و چهار زن را لعنت می کردند: فلان (غاصب اول) و فلان (غاصب دوم) و فلان (غاصب سوم) و معاویه – (و امام صادق علیه السلام اسم آنها را می بردند)- و فلانه (دختر غاصب اول) و فلانه (دختر غاصب دوم) و هنده و ام الحکم خواهر معاویه.


[40] بحار الأنوار : ج 22 ، ص 128 ؛  اصول کافی : ج 3 ، ص 342    

 قال ابالحسن الامام کاظم علیه السلام : هما الکافران علیهما لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین. و الله ما دخل قلب احد منهما شی ء من الایمان...کانا خداعین مرتابین منافقین حتی توفتهما ملائکة العذاب الی محل الخزی فی دار المقام. (41)

 

امام کاظم علیه السلام فرمودند: آن دو نفر (غاصب اول و غاصب دوم) کافرند لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها باد. به خدا سوگند هیچگاه به دل ایمان نداشتند ... همیشه حیله باز و اهل شک و ریب و نفاق بودند تا ملائکه عذاب ، آنها را قبض روح و به جایگاه ذلت و خواری در دارالمقام (دوزخ) فرستادند.


[41] بحار الأنوار : ج 48 ، ص 243

السید علی بن طاووس فی مهج الدعوات: بالسند المتقدم فی الباب المذکور ، عن الرضا (علیه السلام)، انه قال: من دعا فی سجدة الشکر بهذا الدعا  : اَللَّهُمَّ الْعَنِ اللَّذَیْنِ بَدَّلا دینَکَ، وَ غَیّرا نِعْمَتَکَ، وَ اتَّهَما رَسُولَکَ صلی الله علیه و آله و سلم، وَ خالَفا مِلَّتَکَ، وَ صَدّا عَن سَبیلِکَ، وَ کَفَرا آلائَکَ، وَ رَدّا عَلَیْکَ کَلامَکَ، وَ اْسْتَهْزَءا بِرَسُولِکَ، وَ قَتَلاَ ابْنَ‏نَبِیِّکَ، و حَرَّفا کِتابَک، وَ جَحَدا آیاتِک، وَ سَخِرا بِایاتک، وَ اسْتَکْبَرا عَنْ عِبادَتِکَ، وَ قَتلا أَولیائَکَ، وَ جَلَسا فی مجْلِسٍ لَمْ‏یَکُن لَهُما بِحَقّ، وَ حَمَلا الناسَ علی أکْتافِ آلِ‏ محمّد صلی الله علیه و آله و سلم. اَللَّهُمَّ الْعَنْهُما یَتْلُو بعضُهم بعضاً، و احْشُرْهُما وَ أتباعَهُما إلی جَهَنَّمَ زُرْقاً.(42)

 

حضرت امام رضا علیه السلام در سجده شکر اینچنین دعا می فرمودند : خداوندا، لعنت کن آن دو کس (غاصب اول و غاصب دوم) را که دین تو را دگرگون نمودند و نعمت تو را تغییر دادند. و رسول تو صلی الله علیه و آله و سلم را متهم ساختند، و با آیین تو مخالفت کردند، و از راه تو بازداشتند، و بخششهای تو را ناسپاسی نمودند، و سخن تو را رد کردند، و رسول تو صلی الله علیه و آله و سلم را به باد مسخره گرفتند، و فرزند پیامبر تو صلی الله علیه و آله و سلم را کشتند، و کتاب تو را تحریف کردند، و آیات تو را انکار نمودند و آنها را به فسوس گرفتند، سر از عبادت تو برتافتند، و دوستان تو را به قتل رساندند، و در جایی نشستند که حق آنها نبود، و مردم را برگُرده آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم سوار کردند. خداوندا، هر دو (غاصب اول و غاصب دوم) را لعنت کن و آن همه را در پی یکدیگر به لعن خود گرفتار ساز، و آندو و پیروانشان را کبود چشم و نابینا به سوی دوزخ بران.



[42] مستدرک الوسائل : ج 5 ، ص 139

عن زکریا بن آدم قال : إنی لعند الرضا علیه السلام إذ جئ بأبی جعفر علیه السلام و سنة أقل من أربع سنین ، فضرب بیده إلى الأرض و رفع رأسه إلی السماء فأطال الفکر ، فقال له الرضا علیه السلام : بنفسی فلم طال فکرک ؟ فقال : فیما صنع بأمی فاطمة ، أما و الله لأخرجنهما ثم لأحرقنهما ثم لأذرینهما ثم لأنسفنهما فی الیم نسفا ، فاستدناه و قبل بین عینیه ، ثم قال : بأبی أنت و أمی أنت لها یعنی الإمامة.(43)

 

زکریا بن آدم نقل میکند: در محضر امام رضا علیه السلام بودم که امام  جواد علیه السلام تشریف آوردند و سن ایشان در آن موقع کمتر از چهار سال بود. پس با دستش به زمین میزد و سرش را به سوی آسمان گرفت و به مدت طولانی به فکر فرو رفت. امام رضا علیه السلام فرمودند: در چه موردی فکر شما اینقدر به درازا کشیده است؟ جواد الائمه علیه السلام عرضه داشت: در مورد آن ظلمهایی که با مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها کردند به خدا قسم ان دو (غاصب اول و غاصب دوم) را از قبر بیرون میکشم سپس به اتش میکشانم سپس خاکسترشان کرده و به دریا میریزم. در این حال امام رضا علیه السلام به ایشان نزدیک شده و بین دو چشمانش را بوسیدند و فرمودند پدر و مادرم فدای تو. تو اهل امامت هستی.



[43]  بحار الأنوار : ج 50 ، ص 59  ؛ دلائل الإمامة : ج 1 ، ص 400

قال الامام العسکری علیه السلام : اللهم و قد شملنا زیغ الفتن، و استولت علینا غشوة الحیرة، و قارعنا الذل و الصغار، و حکم علینا غیر المأمونین فی دینک، و ابتز امورنا معادن الابن ممن عطل حکمک، و سعى فی إتلاف عبادک، و إفساد بلادک.(44)

 

امام عسکری علیه السلام فرمودند : خداوندا همانا انحراف فتنه ‏ها ما را فرا گرفت و پرده حیرت بر ما فرو اُفتاد و خواری و کوچکی بر سر ما کوفته شد، و کسانی که در امر دین تو امانتدار نیستند، بر ما حکومت کردند و کسانی که معادن ابنه و لواط هستند امور (خلافت و حکومت) ما را از ما به زور گرفتند؛ کسانی که حکم تو را تعطیل گذاشته و در از بین بردن بندگان و به فساد کشیدن بلاد تو اهتمام نموده ‏اند.



[44] بحار الأنوار : ج 82 ، ص 230

عن إسحاق بن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: اذا قدم القائم (ع) ثم یخرجهما غضین رطبین، فیلعنهما و یتبرا منهما.(45)

 

امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که حضرت امام زمان (عج) ظهور فرماید آن دو (غاصب اول و غاصب دوم) را بیرون میکشد و آنها را لعنت نموده و از آنها برائت می جوید.



[45] بحارالانوار : ج 52 ، ص 386

قال امیرالمؤمنین علیه‌السلام : رحم الله سلمان و اباذر و مقداد، ما کان أعرفهم بهما، و أشد برائتهم منهما، و لعنتهم لهما.(46)

 

حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمودند: خدا رحمت کند سلمان و اباذر و مقداد را ، هیچ کس به اندازه ایشان آن دو (غاصب اول و غاصب دوم) را نشناخت و از آنان بیزاری نجست و آنان را لعنت ننمود.



[46] سلیم بن قیس : ص 921 

دعای صنمی قریش دعائی است عظیم الشأن و بلند منزلت که حضرت امیرالمومنین علیه السلام این دعا را در قنوت نمازش می خوانده و فرموده خواننده این دعا بسان کسی است که در بدر و احد و حنین در رکاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هزار هزار (یک ملیون) تیر به سوی دشمن پرتاب کرده باشد.(47)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

‌أللَّهُـمَّ صَـلِّ عَـلی مُـحَمَّـدٍ وَ آلِ مُحَـمَّـدٍ‌ أللَّهُمَّ العَـن صَنَمی 
خداوندا درود بفرست بر محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) و لعـنت کن دو بـت

قُرَیشٍ وَجِبتَیهَا وَ طاغُـوتَیها وَ إفکَـیها وابنَـتَیهِمَا اللَّذَینِ
قریش (غاصب اول و غاصب دوم) آن دو مشرک را، و دو سرکرده ضلالت را، و آن دو دروغ پرداز را،
و دختر آنان (دختر غاصب اول و دختر غاصب دوم) را،

خالَفا أمرَکَ وَ أنکَرا وَحـیَکَ وَ جَـحَدا إنعـامَکَ وَ عَـصَیا
آن دو نفری که فرمانت را زیر پا نـهادند، و وحی تو را نپـذیـرفتند، و نعـمت رسولت را
انکار کردند، و نافرمانی

رَسِولَکَ وَ قَـلَّبا دینَکَ وَ حَرَّفا کِتابَکَ وَ عَـطَّلا أحکامَکَ
پیامبرت را کردند، و دینت را واژگون نمودند، و قـرآنـت را تحـریف کردند، و احکام تو را
بی ثمر گذاردند

وَ أبطَلا فَـرائِضَکَ وَ اَلحَدا فی آیاتِکَ وَعـادَیا اَولِیائِکَ وَ
و تـباه کردند احـکام واجـب تو را، و از درستیزگی با آیاتت برآمدند، و دشمنی کردند
با دوستانت

والَیا أعدائَکَ وَخَرَّبا بِلادَکَ وَأفـسَداعِبادَکَ.‌أللَّهُمَّ العَـنهُما
و دوستی کردنـد با دشمـنانـت، و شهـرهـای تو را ویـران ساخـتند، و بـندگانت را به
فساد کشاندند، خدایا لعنت کن آن دو

وَأتباعَـهُما وَاَولِیآءَهُما وَاَشیاعَهُما ومُحِبّیهِما فَـقَـد أخرَبا
و پیروانشان و یارانشان و گرویدگان به آندو و دوستانشان را،زیرا آندو ویران ساختند

بَیتَ الـنـُّبـُوَّةِ وَرَدَما بابَهُ وَنَقَـضا سَقـفَهُ وَ ألحَـقا سَـمـآئَهُ
خانه وحی را، و در آن را کاملاً بستند، و شکست سقف آن را، و آنرا زیر و رو کردند،

بِأرضِهِ وَعالِیهُ بِسافِـلِهِ وَ ظاهِرَهُ بِباطِـنِهِ وَأستَاصَلا أهلَهُ
و بالا و پایین آن را یکی کردند، و ظاهـر و باطنش را ویران کردند، و اهـل آن را از بیخ
برانداختند

وَ أبادا أنصارَهُ وَ قَتَلا أطفالَهُ وَ أخلَیا مِنبَرَهُ مِن وَصِیِّهِ وَ
و یاوران آن را هلاک کردند، و کودکانـشان را کشتند، و منبر نبوت را از وصیّ نبی و

وارِثَ عِلمِهِ وَجَحَدا إمامَتَهُ وَأشرَکا بِرَبِّهِما فَعَـظِّم ذَنبَهُما
وارث پـیـامبر، تـهی کردند، و انـکـار کردند امـامت وصیّ پیامبر را، و مـشرک به خدا
شدند، پس خدایا گناه آن دو را بزرگ شمار

وَ خَلِّدهُـما فی سَقَرٍ وَ ما أدراکَ ما سَقَـرٍ لاتُبقی وَ لاتَذَر.
و برای همیشه در جهنم سقر جایشان بده، جهنمی که بندگان نمی توانند شدت
عذابش را درک کنند، جهنمی که نه چیزی را باقی میگذارد و نه رها میسازد.

‌أللَّهُمَّ العَـنهُم بِعَـدَدِ کُلِّ مُنکَرٍ أتَوهُ وَ حَقٍّ أخفَـوهُ وَ مِـنـبَرٍ
خدایا آن دو و پیروانشان را به عـدد هـر کار نـاروایی که انجام دادند لـعنـت کن، و به
عدد هر حقی که مخفی داشتند، و هر منبری که

عَلَوهُ وَ مُؤمِنٍ أرجَوهُ وَ مُنافِقٍ وَلَّوهُ وَ وَلِّیٍ آذَوهُ وَطَـریدٍ
به ظلـم بر آن بالا رفتند، و هر مـؤمنی که تبعیدش کردند، و هر مـنـافقی که به کار
گماردند، و هر دوست خدا که آزردند، و هر تبعید شده ای که

آوَوهُ وَ صادِقٍ طَـرَدُوهُ وَ کافِـرٍ نَصَـرُوهُ وَ إمامٍ قَهَـرُوهُ وَ
پناهش دادند، و هر راستـگویی که راندند، و هر کـافری که یـاری کردنـد، و هـر امام
بر حقی که مقهورش کردند

فَرضٍ غَـیَّرُوهُ وَ أثَرٍ أنکَرُوهُ وَ شَرٍّ آثَرُوهُ وَ دَمٍ أراقـُوهُ وَ
هر واجبی که آن را تـغیـیر دادند، و هـر دلیلی که انکـارش کردنـد، و هـر امر زشتی
که اختیار کردند، و خون هایی که به ناحق ریختند و

خَبرٍ بَدَّلُوهُ وَ کُفـرٍ نَصَبوه وَ إرثٍ غَصَبُوه وفَیءٍ اقتَطَعُوهُ
هر کار نیکی که آن را عوض کردند، و هر کـفـری که به پا داشتند، و هر ارثـی که به
زور گرفتند، و هر غنیمتی که به ناحقّ ملک خود ساختند

وَ سُحتٍ أکَلُوهُ وَ خُمسٍ أستَحَلُّوهُ وَ باطِلٍ أسَّسُوهُ وَ جَورٍ
و هر مال حـرامـی که خوردند، و هـر خمسی که برای غـیر اهـلش حـلال شمردند،
و هر خلاف واقعی که اساس آن را نهادند، و هر ستمی که

بَسَطُـوهُ وَ نِـفاقٍ أسَرُّوهُ وَغَـدرٍ أضمَرُوهُ  وَ ظُـلمٍ نَشَـرُوهُ
گسترش دادند، و هر نـفـاقی که پنهان داشتند، و هر نیرنگی که انجـامش را به دل
گرفتند، و هر ستمی که آن را پراکندند

وَ وَعدٍ أخلَفُـوهُ وَ أمانٍ خانُـوه وَ عَهـدٍ نـَقَـضُـوهُ وَ حَـلالٍ
و وعده هایی که بدان وفا نکردند، و امان دادنی که خیانت کردند، و پیمان هایی که
شکستند، و حلال هایی که

حَرَّمُوهُ وَحَرامٍ أحَلُّوهُ وَ بَطنٍ فَتَّقُوهُ جَنینٍ أسقَطُوهُ وَضِلعٍ
تحریم نمودند، و حرام هایی که حـلال کردند، و پهـلوهایی که شکافتند، و جـنـینی
که سبب سقط آن شدند و استخوانی که

دَقُّوهُ وَ صَکٍّ مَزَّقُـوهُ وَ شَملٍ بَدَّدُوهُ وَعَـزیزٍ أذَلُّوهُ وَ ذَلیلٍ
شکستند، و هر سندی که آن را دریدند، و هر اجتماعی که پـراکندند، و هر عـزیـزی
که خوارش کردند، و هر خواری که

أعَزُّوهُ وَ حَقٍّ مَنَعُـوهُ وَ کِذبٍ دَلَّسُوهُ وَ حُکمٍ قَلَّبُوهُ وَ إمامٍ
عـزت بخـشیـدند، و هر حـقی کـه از صـاحبانش باز داشتند، و هر دروغـی که آن را
راست جلوه دادند، و هر حکمی که آن را وارونه کردند، و هر امامی که

خالَفُوهُ.أللّهُمَّ العَـنهُم بِکُلِّ آیَةٍ حَرَّفُـوها وَ فَریضَةٍ تَرَکُوها
مخالـفـتش کردند، خدایا لـعـنـت کن آنان را به عـدد هـر آیه ای که آن را تغییر دادند،
و هر واجبی که آن را ترک کردند

سُنَّةٍ غَیَّرُوها وَ رُسُومٍ مَنَعُـوها وَ أحکامٍ عَطَّلُوها وَ بَیعَةٍ
و هـر روش پـسندیده ای که تغیـیرش دادند، و نشـانه های روشنی که جلـوگیـرش
شدند، و احکامی که بی نتیجه گردانیدند، و هر بیعتی که

نَکَـثـُوها وَ دَعـوَی أبطَــلُوها وَ بَـیـِّنَةٍ أنکَـرُوها وَ حـیـلَةٍ
آن را شکستند،و هر ادعای حقی که آن را نپذیرفتند، و هر شـاهد عادلی که انکار
آن کردند، و هر نیرنگی که

أحـدَثـُوها وَ خِـیانَةٍ أورَدُوها وَ عَـقـَبَةٍ إرتَـقُـوهـا وَ دِبابٍ
آن را اخـتـراع کردند، و هر خیـانـتی که وارد دیـن کردند، و هر گردنه ای که بالای آن
رفتند(برای کشتن پیامبر"ص") و مشک های خشکی که

دَحرَجُوها وَأزیافٍ لَزِمُوها وَ شَهـاداتٍ کَتَمُـوها وَ وَصِـیَّةٍ 
آن را غلطاندند، و هر تـقلبی که مـقیّد به او بودند، و هـر امـری که شاهد آن بودند،
و هر وصیتی که

ضَیَّعُوها.أللّهُمَّ العَنهُما فی مَکنُونِ السِّرِ وَ ظاهِرِ العَلانِیَةِ
آن را تضییع نمودند. خـدایـا لـعنـت کن آن دو (غاصب اول و غاصب دوم) را در
پنهان نهان و آشکار ظاهر

لَعـناً کَثـیـراً أبَـداً دائـماً دآئِـباً سَرمَـداً لا إنقِـطاعَ لِأمَـدِهِ وَ
لعنتی زیاد، پیوسته، مدام، بی ابتدا و بی انتها، لعنتی که زمانـش پایانی ندارد و

لا نَـفـادَ لـِعَـدَدِهِ لَعــناً یَغـدُو أوَّلُهُ وَ لایـَرُوحُ آخِـرُهُ لَهُم وَ
عددش را انتـهـایی نیست، لـعـنـتی که آغـازش را صـبحی باشد ولی انجامـش را
شبی نباشد، لعنت تو باد بر آنان و

لِأعـوانِهِم وَ أنصارِهِم وَ مُحِبّیهُم وَ مُوالیهِم وَ المُسَّلَمینَ
یارانـشان و مـدد کـارانشـان و دوسـتـانـشان و مـرتـبطین با آنان و کسانی که خود
را در اختیار آنان گذاشته اند

لَهُـم وَ المـآئِلـینَ إلَـیهِـم وَ النَّـاهِـضـیـنَ بِـاحـتِجـاجِهِـم وَ
و به آنان مـایـلنـد، و کـسـانی که ادعــاهـای بی اسـاس آنــان را عَــلَــم کـردنـد، و

الـمُــقـتـَدیـنَ بِکَـلامـِهـِـم وَ الـمُــصــَدِّقـیـنَ بِـأحکـامِـهِـم.
پـیـروی کـردنـد از سخـنـان آنان، و قــضـاوت هــای بـاطـل آنـان را تـصـدیق نـمـودند.

 

ثُمَّ قُل أربَعَ مَرّاتٍ:
سپس چـهـار مـرتـبـه بگو:

 

ألـلـّهُـمَّ عَــذِّبـهُـم عَــذابـاً یَـسـتَـغـیـثُ مـِنـهُ أهـلُ الـنّـارِ.
آمینَ رَبَّ العالَمینَ.

خداوندا عذاب فرما آنانرا، عذابی که استغاثه وفریاد اهل آتش ازآن عذاب بلندست.
آمین رب العالمین.



[47] سند دعای صنمی قریش : بحار الأنوار : ج 82 ، ص 260 ؛