وبلاگ تبری

احادیث اهل بیت اطهار علیهم السلام در مورد « غاصب اول » و « غاصب دوم » و دختر غاصب اول

وبلاگ تبری

احادیث اهل بیت اطهار علیهم السلام در مورد « غاصب اول » و « غاصب دوم » و دختر غاصب اول

۱۳ مطلب با موضوع «احادیث در مورد غاصب دوم» ثبت شده است

عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام انه إذا کان یوم القیمة یؤتى بإبلیس فی سبعین غلا وسبعین کبلا  فینظر الأول إلى زفر فی عشرین ومائة کبل وعشرین ومائة غل فینظر إبلیس فیقول: من هذا الذی أضعفه الله له العذاب وأنا أغویت هذا الخلق جمیعا؟ فیقال: هذا زفر، فیقول: بما حدد له هذا العذاب؟ فیقال: ببغیه على علی علیه السلام فیقول له إبلیس: ویل لک وثبور لک، أما علمت أن الله أمرنی بالسجود لآدم فعصیته، وسألته أن یجعل لی سلطانا على محمد وأهل بیته وشیعته فلم یجبنی على ذلک، وقال: (ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین)، وما عرفتهم حین استثناهم إذ قلت: (ولا تجد أکثرهم شاکرین) فمنتک به نفسک غرورا فتوقف بین یدی الخلائق فقال له: ما الذی کان منک إلى علی والى الخلق الذی اتبعوک على الخلاف؟ فیقول الشیطان - وهو زفر - لإبلیس: أنت أمرتنی بذلک، فیقول له إبلیس: فلم عصیت ربک وأطعتنی؟ فیرد زفر علیه ما قال الله: (ان الله وعدکم وعد الحق ووعدتکم فأخلفتکم وما کان لی علیکم من سلطان) إلى آخر الآیة.(16)

 

عیاشی در تفسیر خود به اسناد ابی بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است : هنگامی که قیامت بر پا میشود ابلیس را در هفتاد قید و هفتاد زنجیر می آورند و زفر « غاصب دوم » با صد و بیست قید و صد و بیست زنجیر است. ابلیس به زفر (غاصب دوم) می نگرد و می گوید : این کیست که خدا عذابش را چندین برابر من است در حالی که من همه خلق را گمراه کرده بودم ؟ گفته می شود : این فرد زفر (غاصب دوم) است. می پرسد : چرا سزاوار چنین عذابی شده است ؟ در جواب او (غاصب دوم) می گویند : به خاطر سرکشی و طغیان بر امیرالمومنین علیه السلام. ابلیس به زفر (غاصب دوم) می گوید : وای بر تو. آیا ندانستی خدا مرا به سجده آدم امر کرد ، من عصیان نمودم و سجده نکردم و از خدا خواستم مرا بر محمد و اهل بیتش علیهم السلام و شیعیان تسلط دهد. خدای مرا اجابت نکرده و گفت : قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطى نیست ، مگر بر گمراهانى که از تو پیروى می ‏کنند.



[16] عیاشی : ص 223 ، ح 9

سعد بن عبدالله اشعری و اما ما قال لک الخصم بانهما اسلما طوعاً او کرهاً؟ لم ام تقل بانهما اسلما طمعاً و ذلک انهما یخالطان مع الیهود و یخبران بخروج محمد صلی الله علیه و آله و استیلائه علی العرب عن توراة و الکتب المقدسة و ملاحم قصة محمد صلی الله علیه و آله و یقولون لهما یکون استیلائه علی العرب کاستیلاء (بخت النصر) علی بنی اسرائیل الا انه یدعی النبوة و لایکون من النبوة فی شیء. فلما ظهر امر رسول الله فساعدا معه علی شهادة ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله صلی الله علیه و آله طمعاً ان یجدا من جهه ولایة رسول الله ولایة بلد اذا نتظم امره و حسن باله و استقامت ولایته. فما ایسا من ذلک وافقا مع امثالهما لیلة العقبة و تلثما مثل من تلثم منهم فنفروا بدابة رسول الله لتسقطه و یصیرها لکاً بسقوطه بعد ان صعد العقبة فیمن صعد فحفظ الله تعالی نبیه من کیدهم و لم یقدروا ان یفعلوا شیئاً.(17)

 

سعد بن عبدالله اشعری از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سوال کرد : آیا آن دو نفر  (غاصب اول و غاصب دوم) از روی رغبت اسلام آوردند یا از روی اجبار و اکراه ؟ حضرت امام مهدی (عج) فرمودند : آن دو نفر برای طمع (در قدرت و حکومت) مسلمان شدند. زیرا با یهودیان سر و کار داشتند و از آنها شنیده بودند که بنابر آنچه در تورات و کتب آسمانی و پیشگویی هایی که درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله شده به آن دو گفته بودند : همانا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر عرب چیره و غالب میگردد مانند غلبه بخت النصر بر بنی اسرائیل. پس هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله امر نبوت خویش را اظهار فرمود ، این دو به طمع این که بعد سامان گرفتن امر و خاطر جمعی و استقرار حکومت اسلام از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله اداره بخشی از بلاد به آنها واگذار شود ، شهادتین را بر زبان جاری کردند. ولی هنگامی که از آن خیال مایوس شدند با همفکران خود در شب عقبه نقشه کشیدند و چهره های خود را پوشاندند و مرکب رسول خدا صلی الله علیه و آله را بعد از آن که به بالای گردنه رسید رَم دادند که سقوط کند و رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شود. ولی خداوند آن حضرت را از کید و حیله آنها حفظ فرمود و آنها موفق به کاری نشدند.


[17] احتجاج طبرسی : ج 2 ، ص 465   

روایة الحسین بن حمدان الخصیبی فی الهدایة الکبرى عن المفضل بن عمر فی حدیث طویل عن مجریات ظهور المهدی صلوات الله علیه، وفیه: ”قال المفضل: یا سیدی ثم یسیر المهدی إلى أین؟ قال علیه السلام: إلى مدینة جدی رسول الله صلى الله علیه وآله، فإذا وردها کان فه فیها مقام عجیب یظهر فیه سرور المؤمنین وخزی الکافرین. قال المفضل: یا سیدی ماهو ذاک؟ قال: یرد إلى قبر جده صلى الله علیه وآله فیقول: یامعاشر الخلائق، هذا قبر جدی رسول الله صلى الله علیه وآله؟ فیقولون: نعم یا مهدی آل محمد فیقول: ومن معه فی القبر؟ فیقولون: صاحباه وضجیعاه فلانی و فلانی ، فیقول وهو أعلم بهما والخلائق کلهم جمیعا یسمعون: من فلانی و فلانی؟ وکیف دفنا من بین الخلق مع جدی رسول الله صلى الله علیه وآله، وعسى المدفون غیرهما.فیقول الناس: یا مهدی آل محمد صلى الله علیه وآله ما ههنا غیرهما إنهما دفنا معه لانهما خلیفتا رسول الله صلى الله علیه وآله وأبوا زوجتیه، فیقول للخلق بعد ثلاث: أخرجوهما من قبریهما، فیخرجان غضین طریین لم یتغیر خلقهما، ولم یشحب لونهما فیقول: هل فیکم من یعرفهما؟ فیقولون: نعرفهما بالصفة ولیس ضجیعا جدک غیرهما، فیقول: هل فیکم أحد یقول غیر هذا أو یشک فیهما؟ فیقولون: لا. فیؤخر إخراجهما ثلاثة ایام، ثم ینتشر الخبر فی الناس ویحضر المهدی ویکشف الجدران عن القرین، ویقول للنقباء: ابحثوا عنهما وانبشوهما. فیبحثون بأیدیهم حتى یصلون إلیهما. فیخرجان غضین طریین کصورتهما فیکشف عنهما أکفانهما ویأمر برفعهما على دوحة یابسة نخرة فیصلبهما علیها، فتحیى الشجرة وتورق ویطول فرعها فیقول المرتابون من أهل ولایتهما: هذا والله الشرف حقا، ولقد فزنا بمحبتهما و ولایتهما، ویخبر من أخفى نفسه ممن فی نفسه مقیاس حبة من محبتهما وولایتهما، فیحضرونهما ویرونهما ویفتنون بهما وینادی منادی المهدی علیه السلام: کل من أحب صاحبی رسول الله صلى الله علیه وآله وضجیعیه، فلینفرد جانبا، فتتجزء الخلق جزئین أحدهما موال والآخر متبرئ منهما. فیعرض المهدی علیه السلام على أولیائهما البراءة منهما فیقولون: یا مهدی آل رسول الله صلى الله علیه وآله نحن لم نتبرأ منهما، ولسنا نعلم أن لهما عند الله وعندک هذه المنزلة، وهذا الذی بدالنا من فضلهما، أنتبرأ الساعة منهما وقد رأینا منهما ما رأینا فی هذا الوقت؟ من نضارتهما وغضاضتهما، وحیاة الشجرة بهما؟ بل والله نتبرأ منک وممن آمن بک ومن لا یؤمن بهما، ومن صلبهما، وأخرجهما، وفعل بهما ما فعل فیأمر المهدی علیه ریحا سوداء فتهب علیهم فتجعلهم کأعجاز نخل خاویة. ثم یأمر بانزالهما فینزلا إلیه فیحییهما باذن الله تعالى ویأمر الخلائق بالاجتماع، ثم یقص علیهم قصص فعالهما فی کل کور ودور حتى یقص علیهم قتل هابیل بن آدم علیه السلام، وجمع النار لابراهیم علیه السلام، وطرح یوسف علیه السلام فی الجب، وحبس یونس علیه السلام فی الحوت، وقتل یحیى علیه السلام، وصلب عیسى علیه السلام وعذاب جرجیس ودانیال علیهما السلام، وضرب سلمان الفارسی، وإشعال النار على باب أمیر المؤمنین وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام لاحراقهم بها، وضرب ید الصدیقة الکبرى فاطمة بالسوط، ورفس بطنها وإسقاطها محسنا، وسم الحسن علیه السلام وقتل الحسین علیه السلام، وذبح أطفاله وبنی عمه وأنصاره، وسبی ذراری رسول الله صلى الله علیه وآله وإراقة دماء آل محمد صلى الله علیه وآله، وکل دم سفک، وکل فرج نکح حراما، وکل رین وخبث وفاحشة وإثم وظلم وجور وغشم منذ عهد آدم علیه السلام إلى وقت قیام قائمنا علیه السلام کل ذلک یعدده علیه السلام علیهما، ویلزمهما إیاه فیعترفان به ثم یأمر بهما فیقتص منهما فی ذلک الوقت بمظالم من حضر، ثم یصلبهما على الشجرة و یأمر نارا تخرج من الارض فتحرقهما والشجرة ثم یأمر ریحا فتنسفهما فی الیم نسفا. قال المفضل: یا سیدی ذلک آخر عذابهما؟ قال: هیهات یا مفضل والله لیردن ولیحضرن السید الاکبر محمد رسول الله صلى الله علیه وآله والصدیق الاکبر أمیر المؤمنین وفاطمة والحسن والحسین والائمة علیهم السلام وکل من محض الایمان محضا أو محض الکفر محضا، ولیقتصن منهما لجمیعهم حتى أنهما لیقتلان فی کل یوم ولیلة ألف قتلة، ویردان إلى ما شاء ربهما.(19)

 

حضرت امام صادق علیه السلام روز ورود امام زمان (عج) به مدینه را این چنین توصیف مى فرمایند : آن زمان که امام عصر ارواحنا فداه وارد شهر پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) مى شود براى او یک برنامه ى عجیب است که شادى مؤمنان ظاهر مى گردد و ذلّت و خوارى کافران هویدا مى شود . چون امام زمان (عج) بر قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شود گوید این قبر جد من است. گویند : بلى ، گوید این دو نفر که جنب ایشان دفن شده اند کیستند. برای چه اینجا دفن شده اند، گویند اینها دو پدر زن رسول خدایند. پس دستور فرمایند مردم اجتماع کنند و تا سه روز که اجتماع مردم زیاد شود. بدن آنها را از قبر بیرون می آورند ، بدن آنها تر و تازه است ، و هیچ تغییری در خلقت و رنگ آنها پیدا نشده ، پس از مردم گواهی طلبد و همه شهادت دهند که اینها دو « غاصب اول » و « غاصب دوم » می باشند ، پس بدنشان را بر شاخه ی خشکی می آویزد، و آن شاخه تازه شده برگ پیدا می کند و شاخه های آن بلند می شود. پس تابعین آنها در پیروی آنها برگردند. پس تابعین آنها صدا بلند کنند که تا حال پیروی آنها را می نمودیم با آنکه شرف و کرامتی از آنها ندیده بودیم، حال که کرامتی از آنها ظاهر شده و بدن آنها تازه و درخت به برکت آنها تازه شده و برگ آورده چگونه دست از پیروی آنها برداریم ، بلکه از شما بیزاری می جوئیم. پس به اشاره آن حضرت باد سیاهی وزیده و جمیع آنها را هلاک کند. پس بدن آن دو نفر را از درخت به زیر می آورد و به اذن خدا آنها را زنده می کند. و تمام ظلمهائی که در هر دوره واقع شده به گردن آنها می گذارد و بر آنها می شمارد یک یک از آنها را، از کشته شدن هابیل به دست قابیل و افروختن آتش برای ابراهیم (ع) و در چاه انداختن یوسف (ع) و گرفتاری یونس (ع) در شکم ماهی و کشته شدن یحیی (ع) و مصیبتهای عیسی (ع) و شکنجه هائی که بر جرجیس و دانیال و سلمان وارد شده و آتش بر در خانه علی (ع) و فاطمه (ع) زدن و ضربات و تازیانه که بر حضرت فاطمه وارد آمده و سقط شدن محسن و زهر دادن امام حسن (ع) و شهادت امام حسین (ع) و برادران و خویشان و یاوران او و اسیری اهل و عیال وحرم او ، و هر خون ناحقی که ریخته شده و هر امر حرام و فاحشه و زنائی که واقع شده از زمان آدم تا قیام قائم (ع) همه را برآنها شماره می کند و به گردن آنها می گذارد ، و اقرار از آنها می گیرید. پس اشاره می فرماید آتشی از زمین خارج شده آنها را با آن درخت می سوزاند و خاکستر آن ها را باد به دریا می ریزد. مفضل عرض کرد : ای سرور من آیا این آخرین عذاب آنهاست ؟ فرمود : هیهات ! کجا این آخرین عذاب است به خدا قسم آنها را بر میگردانند مومنانی که ایمان خالص داشته اند و کافرانی که کافر محض بوده اند نیز بر میگردند  و سرور عالمیان رسول خدا و امیر المومنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین  و بقیه ائمه اطهار علیهم السلام حاضر میشوند و این دو نفر (غاصب اول و غاصب دوم) را به خاطر ظلمی که کرده اند قصاص میکنند طوری که در هر شبانه روز آنها را هزار بار میکشند و در هر بار به امر خدا دوباره زنده میشوند و به صورت اول بر میگردند و تا مقداری که خداوند بخواهد این عمل تکرار میشود.


[19] بحار الأنوار : ج 53 ، ص 12